کمال گرایی افراطی، علل، درمان
جری یولزمن استاد دانشگاه نیویورک در اولین روز کلاس، دانشجویان عکاسی فیلم را به دو گروه تقسیم کرد:
الف. دانشجویانی که سمت چپ کلاس نشسته بودند به عنوان گروه «کمیّت» معرفی شدند.
ب. دانشجویانی که سمت راست کلاس نشسته بودند، به عنوان گروه «کیفیت» انتخاب شدند.
گروه الف (کمیّت)، در پایان ترم بر اساس تعداد عکس های تحویل داده شده از سوی هر عضو گروه ارزیابی میشدند و دانشجویان عضو گروه ب (کیفیت)، در پایان ترم باید فقط یک عکس ارائه میدادند و بر اساس کیفیت همان عکس تحویلی، ارزیابی صورت میگرفت.
در پایان ترم، نتیجه جالبی حاصل شد:
تمام عکسهای برتر ترم، از گروه “کمیّت” انتخاب شده بود! دانشجویان گروه الف (کمیّت)، در طول ترم با گرفتن صدها عکس، بررسی ترکیب و نور، آزمایش روشهای مختلف و متنوع در تاریکخانه و یادگیری از اشتباهات خود، با زیر و بم عکاسی آشنا شده بودند.
گروه کیفیت اما در گوشه ای نشسته و درباره عکسهای کامل سرچ یا فکر میکردند! در پایان، آنها انبوهی نظریه و تئوری عکاسی که از گوگل خوانده بودند در دست داشتن و یک عکس بیکیفیت.
در کمال گرایی افراطی، ما از تکرار و انجام کارهای کوچک به ظاهر بی اهمیت خودداری یا منع میشویم تا همواره یک بهترین کار ممکن را انجام دهیم که معمولاً هیچگاه رخ نداده و چون به نتیجه نمیرسیم، افسرده و ناامید میشویم.
غالب افراد توانمند و مستعد که در دام کمال گرایی افراطی افتادهاند، به مهارتها، استعداد و توانایی خود شک کرده و پس از مدتی، خود را حقیر و ناتوان میپندارند.
ریشه کمال گرایی افراطی
ممکن است افرادی را بشناسید که همواره در جستوجوی بزرگترین و سختترین اهداف ممکن هستند و چون قلّههای بلند و صعبالعبوری برای فتح انتخاب میکنند، غالباً با شکست مواجه شده و حتی موفق به فتح تپهای نمیشوند.
در صورت استمرار این رفتار، فرد گمان میکند نالایق، ناتوان و فاقد ارزشمندی است.
این رفتار در روانشناسی عمیق، ریشه در رفتارهای پدرانی عبوس، بداخلاق و یا غایب دارد. پدرانی که هیچ اقدامی را از سوی فرزندان خود لایق تشویق ندانسته و دائم به دنبال این بودند که فرزند خود را با نوابغ عالم مقایسه و در انتظار یک معجزه از سوی آنها بنشینند.
از سوی دیگر، پدرانی که به هر علّت غایب بوده و در کنار فرزندان خود حضور نداشتند تا رشد، موفقیتهای کوچک و مستمر فرزندان خود را تشویق کنند نیز، همین تأثیر را در عمق وجود کودک میگذارند.
در سنین کودکی، افراد کارهایی را انجام میدهند که از نظر خودشان بینظیر و حیرتآور است، با شور و اشتیاق به پدر خود مراجعه میکنند و چگونگی دریافت بازخورد از پدر، نقش تعیین کننده.ای در شکلگیری شخصیت و رفتار فرزندان دارد.
این اقدام در میان برخی مدیران نیز مشاهده میگردد؛ هر موفقیت و کامیابی از سوی پرسنل، در نظر برخی مدیران، انجام وظیفه محسوب شده و تشکر یا تقدیر را، کمک به پررو شدن کارمند تلقی میکنند. بدیهی است که در این سازمانها، همه به دنبال رفع تکلیف هستند تا دستاورد.
چه باید کرد؟
یافتن بهترین برنامه برای تغییر، می تواند به راحتی شما را در خود غرق کند:
یافتن سریع ترین راه برای کاهش وزن؛
بهترین برنامه برنامه برای ساخت ماهیچه؛
بهترین ایده برای فشاری جانبی؛
نحوه ساخت بهترین عروسک ممکن پس از پایان کارگاه عروسک سازی؛
چگونگی استخدام بهترین افراد پس از پایان دوره آموزشی استخدام موفق؛
بهترین راه کار برای رسیدن به بالاترین درآمد در پایان ماه اول راه اندازی کسب و کار جدید؛
بهترین برنامه برای خوش اندام شدن در پایان هفته اول پیاده روی؛
آنقدر بر یافتن بهترین روش تمرکز می کنیم که هرگز نمی توانیم دست به عمل بزینم. ولتر می گوید:
«عالی، دشمن خوب است!»
ما این را تفاوت میان “در حرکت بودن” و “دست به عمل زدن” می دانیم. در حرکت بودن، یعنی هر زمان از فرد توانمند می پرسید که آیا شروع کردی؟ می گوید هنوز مطالعات و استراتژی ام در خصوص این کار، کامل نشده است. مطالعه پیرامون یک موضوع، اقدام، تصمیم و… بسیار خوب است اما به اندازه؛ نه اینکه آن را مانعی در برابر اقدام نماییم. بدیهی است که اگر تا قیامت در مورد یک پدیده، تصمیم و موضوع بخوانیم و مشورت کنیم، باز هم تمامی نخواهد داشت.
در طرف مقابل، افرادی که دست به عمل می زنند، نتیجه را مشاهده و از آن می آموزند. مهم نیست چقدر در مورد یک رژیم غذایی سرچ می کنید یا با چند مربی ماهر صحبت می کنید، شما هنوز تناسب اندامی ندارید و واقعیت، این است. تا شروع به ورزش و تغییر در برنامه غذایی نکنید، صحبت با هزاران نفر یا صدها ساعت جست و جو در گوگل، دردی دوا نمی کند.
بیشتر افراد از نقد استاد، مورد قضاوت قرار گرفتن جامعه، تمسخر توسط دیگران و… هراس داشته و از “نشدن” می ترسند. گمان می کنند اگر بخواهند آموزشی که درفضای مجازی دیده اند را اجرایی کنند، یا نباید اقدام کنند یا باید بهترین اقدام ممکن را داشته باشند که خدای ناکرده، شخصی به آن ها نقد نکند؛ در حقیقت، این افراد فقط شکست را به تأخیر می اندازند.
در حرکت بودن و متقاعد کردن خود به این که هنوز در حال پیشرفت هستید، آسان و شیرین است. شما تصور می کنید «در حال حاصر به چهار مشتری بالقوه در حال مذاکره هستم و این عالی است! پس در مسیر درست هستم.» در هراس از دست دادن این مشتری ها، آنقدر مذاکره را طولانی می کنید تا آن ها میز را ترک کرده و آنگاه با خوشحالی به رئیس خود بگویید:
«دیدی؟ ده روز مذاکره کردم، آن ها اهل خرید نبودند و میز مذاکره را رها کردند!»
اگر می خواهید در عادتی استاد شوید، رمزش این است که آغاز کنید و آنقدر تکرار کنید تا همه چیز عادی شود؛ کمال گرایی افراطی، شما را مأیوس، ناامید و سرخورده می کند.
قدم دوم این است که برای هر دستاورد کوچکی که پس از آغاز مسیر به دست می آورید، به خود هدیه داده و این مسیر را برای خود جذاب کنید. توجه داشته باشید که برای انتخاب هدیه مجدد در دام کمال گرایی نیفتاده و گرفتار نشوید. به عنوان مثال اگر دستور طبخ غذای بلژیکی را دیده و تمایل دارید آن را بپزید، دست به کار شده و در پایان، حتی اگر غذا کمی شور، بی نمک، تند یا خشک شده بود، همین که دست به کار شده و شروع کرده اید، دستاورد بزرگی است و در پایان، با خرید شکلاتی که دوست دارید، کتابی که در فکرش بودید، خودکاری که برایتان جذاب بوده و…، دستاورد خود را جشن بگیرید.
یعنی بزرگ ترین درد من در زندگی همین هست که شما نوشتین!!!! واقعاً تلخ و دردناک
واقعاً من نمیدونستم علتش این هست. پدر ما کلاً اعصاب نداش و نمیشد باهش حرف بزنی . همیشه هم خسته بود تا حالا هم یادم نمیاد موفقیتی در ما دیده باشه