روزنوشت مهدی زارع پور

روزنوشت مهدی زارع پور


از سامسونت تا مهستی!

دهه هفتاد، عصر به‌اصطلاح روشنفکری ایران که مصادف شده بود با شعارهای اصلاح‌طلبانه، نیاز به نماد و سمبل برای نشان دادن روشنفکری یا تمایز هم داشت. در آن دوران، دو چیز خیلی به‌صورت سمبلیک اوج گرفت؛ ریش پروفسوری و کیف سامسونیت. سامسونیت، یک برند تولید کننده کیف و چمدان امریکایی است که کیف‌های مکعب مستطیل آن در ایران، بسیار محبوب شده بود و بعداً عبارت “سامسونت”، نماینده تمام این مدل کیف شد.

کیف‌های مستحکم که قابلیت رمزگذاری داشت و حتی در برخی مدل‌ها، از یک آژیر داخلی بهره‌مند بود که اگر کیف را از دست مالک آن می‌ربودند یا حالت کیف را تغییر می‌دادند، این آژیر به‌صدا در می‌آمد. این امکانات و ویژگی‌ها را برای سال ۱۳۷۰ تا اوایل ۱۳۸۵ متصور شوید که اوج تکنولوژی در ایران، تلویزیون رنگی بود.

آن زمان مرسوم بود برای ژست روشنفکری یا ایجاد تصویر “من خیلی مهم هستم” در ذهن مخاطب، آقایان ریش پروفسوری گذاشته، عینک آفتابی به چشم می‌زدند، یقه اسکی زیر کت می‌پوشیدند و در حالیکه اخم‌ها را در هم کشیده، کیف اصطلاحاً سامسونت را در دست گرفته و قدم می‌زدند (گاهی به ساعت مچی خود نگاهی انداخته و وانمود می‌کردند خیلی دیر شده). برای تکمیل این ژست، انگشت اشاره دستی که کیف را گرفته بود، روی بدنه سامسونت قرار می‌دادند که نشانه “من خیلی از بقیه مهم‌تر هستم” بود (تصویر شماره ۱ را ببینید).

بعداً به این ترکیب سمّی، یک المان دیگر هم افزوده شد؛ کیف موبایل. حدود سال‌های ۱۳۷۳ و ۱۳۷۴ بود که موبایل برای اکثریت شناخته شد؛ وسیله‌ای کاملاً لوکس و تجملاتی که معمولاً هیچ‌کجا آنتن نمی‌داد، اندازه گوشت‌کوب و مناسب برای درآوردن چشم باجناق بود.

گوشی‌هایی بزرگ و سنگین که می‌شد برای دفاع شخصی هم از آن‌ها بهره گرفت؛ بدون اینکه خود موبایل آسیب ببیند، مهاجم را ضربه مغزی می‌کرد، یک کیف محافظ (در برابر چه چیزی؟) داشت که روی کمربند شلوار نصب می‌شد تا همه ببیند موبایل داریم. آن زمان یک شوخی مرسوم این بود که عده‌ای روی کمربند خود یک برچسب زده‌اند که روی آن نوشته شده به‌زودی در این محل، موبایل نصب می‌شود.

نسل جدید، نمی‌تواند تصوری از آن حال و هوا در ذهن مجسم کند؛ فردی که یقه اسکی زیر کت پوشیده، عینک آفتابی دارد، موبایل به کمر نصب کرده، کیف سامسونت به دست گرفته و با شلوار ساسون‌دار (یا پیلی دار)، در خیابان‌های ولیعصر تهران یا بولوار ملک‌آباد مشهد، قدم می‌زد، نماد مرد رؤیاها بود.

تأثیر کیف سامسونت در نمادسازی جامعه

تصویر شماره ۱. جایگاه کیف سامسونت در بین مردم؛ به حرکت انگشت فردی که کیف را در دست دارد دقت کنید.

تأثیر رفتار گله ای بر انتخاب ما

تصویر شماره ۲. جایگاه مهم کیف سامسونت در دانشگاه به‌نحوی که شاید اگر دانشجویی سامسونت نداشت، در تشکل‌های روشنفکری دانشگاه جای نداشت!

در این دوران بود که اِپُل، نقش کیف سامسونت، عینک آفتابی، کیف موبایل و یقه اسکی زیر کت را برای بانوان ایفا می‌کرد، با همان کیفیت و شکوه.

با گذشت زمان، وقتی المان‌ها همه‌گیر می‌شد و دیگر آن وجه تمایز را ایجاد نمی‌کرد، مردمِ خاص، کلافه شده و به دنبال المان جدیدی بودند؛ مانند نیسان پاترول. حالا تصور کنید آقا با یقه اسکی زیر کت، موبایل به کمر، عینک آفتابی، سامسونت به دست، همراه با خانومش که مانتویی شبیه لباس فوتبال امریکایی به تن دارد، به سمت پاترول حرکت می‌کنند؛ مگر رؤیایی‌تر از این تصویر هم وجود دارد؟

آنچه در بالا خواندید، نقش “نمادها” برای ایجاد تمایز و توجه بود که در تمام جوامع با شدت و ضعف، وجود دارد. رفتارهای گله‌ای که مانند دومینه پشت سر هم فراگیر شده و اکثریت را با خود می‌برد. این رفتار، هیچ‌گاه از بین نرفته و به‌نظر می‌رسد که نخواهد رفت بلکه فقط، ظاهر آن تغییر می‌کند.

مثلاً در یک دوره زمانی، همه باید مهندس می‌شدند، سپس فوق‌لیسانس یک دارایی ارزشمند بود و پس از آن، دکتری یک تاج طلایی دست نیافتنی بود که مالک آن، می‌توانست در حد فرعون حاکمیت کند، بخصوص در جمع‌های خانوادگی؛ سپس، وقتی همه دکتر و مهندس شدند، از این واژه‌ها به نشانه طنز و گاهی تمسخر استفاده شد. مثلاً شاگرد مکانیکی اگر خرابکاری می‌کرد، اوستا می‌گفت ماشالله مهندس! در سریال زیر آسمان شهر نیز، وقتی فردی یک اشتباه عجیب انجام می‌داد، او را پروفسور خطاب می‌کردند.

امروز، صدای مهستی، آهنگ شادمهر!

مدتی قبل از اینکه آهنگ شادمهر عقیلی را مهستی به کمک هوش مصنوعی بخواند، ایرپاد نقش کیف سامسونت را بازی می‌کرد. ترکیب ایرپاد در گوش، عینک آفتابی، قهوه یا سیگار به همراه خواندن کتاب بیشعوری، ترکیب طلایی دوران بود؛ احساسی که مالک این ترکیب در لحظه داشت، خلبان ایرباس A380 تجربه نمی‌کرد.

تا اینکه نمی‌دانم کدام شیر پاک خورده‌ای، به ذهنش رسید از تکنولوژی استفاده کند تا صدای مهستی را روی آهنگ شادمهر گذاشته و آن را معجزه هوش‌مصنوعی بخواند. از آنجا بود که سمبل‌ها عوض شود! پاترول، یقه اسکی زیر کت، ایرپاد، شلوار پیلی دار، سامسونت و… کنار رفت تا جا برای هوش‌مصنوعی باز شود.

حالا میرزا عباس سبزی فروش هم روی وانت خود می‌نویسد، سبزی کِشت شده با هوش‌مصنوعی رسید؛ یا تخلیه فاضلاب روی کاغذهای تبلیغاتی که چاپ می‌کند، نوشته “تخلیه فاضلاب به کمک هوش‌مصنوعی”. از الان گویا باید منتظر نشسته و ببینیم که با هوش‌مصنوعی، چه خدمات، پکیج و دوره‌هایی به ما پیشنهاد می‌کنند برای تحول زندگی و کسب و کار.

این بار که فردی از “هوش‌مصنوعی” در تبلیغات خود استفاده کرد، از او بخواهید برایتان هوش‌مصنوعی را تعریف، بدون اینکه به موبایل یا لپ‌تاپ نگاه کند. سپس از او بخواهید توضیح بدهد که چه چیزی فراتر از سؤال پرسیدن در پلتفرم‌های رایگانی مانند DeepSeek چینی، OpenAI امریکایی و… برایتان انجام می‌دهد؟

این یادداشت، نقد سمبل، نقد تکنولوژی و تمایز نیست؛ نقد رفتار گله‌ای است که مانند سونامی می‌آید، همه را می‌بلعد و می‌رود. هوش‌مصنوعی یک “دستیار” یا “مشاور” برای فردی است که “حرف برای گفتن دارد” نه اینکه می‌خواهد یک پلتفرم، حرف برای گفتنش بسازد.در این میان، اگر فرد، افراد یا گروه‌هایی، واقعاً حرفی برای گفتن ارائه کنند، چون پیش از آن‌ها تعدادی شیاد، کلاه‌بردار و بیسواد سامسونت به دست، آن مفهوم را به گند کشیده‌اند، دیگر به زحمت سخنشان شنیده می‌شود.

یک کودک هشت ساله هم بلد است از ChatGPT سؤال بپرسد، سرفصل بنویسد و حرف‌های بزرگ‌تر از دهنش را کپی کند؛ مهم این است که آیا این کودک هشت ساله (یا سی ساله)، می‌تواند ارتباط معنادار بین اطلاعات پیدا کند که به کمک آن، مسأله‌ی حل شده را بهینه سازد؟ آیا می‌تواند سؤال خوب طراحی و از هوش‌مصنوعی بپرسد؟ آیا توان طراحی پازل برای دست یافتن به راه‌حل بهینه را دارد؟

این یادداشت را نوشتم تا تلنگری شود ابتدا به خودم؛ اینکه وقتی همه در حال هجوم بردن به سمت خاصی هستند، اتفاقاً تمایز و برنده شدن، در سمت خلوت ماجرا است؛ همان چیزی که به Herd behavior معروف است. همان تکنیکی که میکائیل شوماخر از آن یاد می‌کند:

“جایی که همه ترمز گرفتند، من گاز را فشردم!”

جمع‌بندی: نمادها، رفتار گله‌ای و مسیر تمایز

در هر دوره‌ای، جامعه به‌دنبال نمادهایی برای نمایش تمایز و جایگاه اجتماعی خود بوده است؛ از کیف سامسونت و موبایل کمری گرفته تا ایرپاد و استفاده از هوش مصنوعی در تبلیغات. اما نکته مهم این است که این نمادها دائماً تغییر می‌کنند، درحالی‌که رفتار گله‌ای ثابت می‌ماند. افراد، بدون تفکر عمیق، به‌دنبال موج‌های اجتماعی می‌روند، غافل از اینکه ارزش واقعی در اصالت، تفکر مستقل و توانایی ایجاد معنا نهفته است.

هوش مصنوعی، مانند هر ابزار دیگری، زمانی ارزشمند است که در اختیار فردی آگاه قرار گیرد. اگر تنها به‌دنبال استفاده نمایشی از آن باشیم، همان داستان سامسونت و پاترول را با لباسی جدید تکرار کرده‌ایم. پس به‌جای دنبال کردن موج‌ها، باید یاد بگیریم که در لحظه‌ای که دیگران ترمز می‌کنند، ما گاز بدهیم!

مهدی زارع پورمشاهده نوشته ها

من، مهدی زارع پور هستم. علاقمند یا بهتر است بگویم، عاشق علم و هنر مدیریت؛ با تأسیس رُهام سپهر تابان، تلاش دارم تا به کمک کار تیمی، بهره گیری از تجارب ارزنده دنیا و تخصص مدیریت، به ثروت آفرینی هرچه بیشتر کسب و کارهای کوچک و متوسط ایرانی، کمک کنم.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *