اصل پیتر و بی کفایتی پس از ارتقا شغلی

چگونه ارتقا شغلی باعث بی کفایتی و نارضایتی خواهد شد؟


«اصل پیتر» بیان می‌کند که کارکنان در سلسله‌مراتب سازمانی آن‌قدر ارتقاء پیدا می‌کنند تا به سطحی برسند که دیگر برای آن نقش شایستگی ندارند و در همان نقطه متوقف می‌شوند. این اصل اگرچه ساده به‌نظر می‌رسد، اما ریشه در طراحی نادرست سیستم‌های سازمانی دارد. فهم این اصل از منظر سیستمی، می‌تواند به مدیران کمک کند تا نقشه راهی هوشمندانه برای رشد بسازند؛ نقشه‌ای که از گرفتار شدن سازمان در چرخه ناکارآمدی جلوگیری کند.
مهدی زارع پور مشاور و مدرس مهارت های نرم عضو تیم مهارت های نرم مرسدس بنز

مهدی زارع پوراستراتژیست رشد سیستمی

اصل پیتر در کسب‌وکار: وقتی ارتقاء شغلی،

یک سیستم را خراب می‌کند

اصل پیتر یا Peter’s Principle توسط آقای لارنس جی پیتر مطرح شد؛ این اصل به زبان ساده می‌گوید در یک ساختار سلسله‌مراتبی، کارمندان علاقه دارند تا حد بی‌کفایتی خود ارتقا شغلی داشته باشد. یعنی چه؟ تصور کنید من حسابدار هستم؛ پس از مدتی که سابقه کارم در شرکت آلفا بالا می‌رود به بقیه همکاران و… گلایه می‌کنم که مثلاً پس از ده سال، من همچنان “حسابدار” هستم و هم رده‌های من در بقیه شرکت‌ها، همه “سرپرست” یا “مدیرمالی” شده‌اند. به این دلیل که من مدت زیادی “حسابدار” بوده‌ام، تصور می‌کنم پس “مدیریت مالی” را نیز میفهمم و از سوی دیگر، می‌توانم سرپرست یا مدیر بشوم؛ به همین علّت، احساس می‌کنم جایگاه فعلی، مناسب و در شأن من نیست.

اکنون، تا “ارتقا شغلی” نداشته باشم، سر ناسازگاری دارم و حالم خوب نیست چون فکر می‌کنم حقم را خورده‌اند و این جایگاه، شایسته من نیست. در عین حال، به این نکته توجهی نمی‌کنم که برای رسیدن به رده سرپرستی یا مدیریتی، نیاز به مهارت‌هایی مثل قدرت مذاکره، هوش هیجانی، توانایی حل مؤثر مسأله و… نیاز است و من در این مدت، نه تنها روی این مهارت‌ها هیچ سرمایه‌گذاری نداشتم که حتی اسم برخی از این مهارت‌ها به گوش من هم نخورده است.

در بسیاری از سازمان‌ها ارتقاء شغلی همواره به‌عنوان نشانه‌ای از موفقیت فردی و پاداشی برای عملکرد گذشته تلقی می‌شود. اما تجربه نشان داده است که این ارتقاء همیشه منجر به رشد فرد و سازمان نمی‌شود. «اصل پیتر» بیان می‌کند که کارکنان در سلسله‌مراتب سازمانی آن‌قدر ارتقاء پیدا می‌کنند تا به سطحی برسند که دیگر برای آن نقش شایستگی ندارند و در همان نقطه متوقف می‌شوند. این اصل اگرچه ساده به‌نظر می‌رسد، اما ریشه در طراحی نادرست سیستم‌های سازمانی دارد. فهم این اصل از منظر سیستمی، می‌تواند به مدیران کمک کند تا نقشه راهی هوشمندانه برای رشد بسازند؛ نقشه‌ای که از گرفتار شدن سازمان در چرخه ناکارآمدی جلوگیری کند.

فراتر از یک اصل مدیریتی:

وقتی اصل پیتر نشانه یک سیستم بیمار است

اصل پیتر صرفاً یک «قانون طنزآلود» مدیریتی نیست که در کتاب‌ها ذکر شود. در واقع این اصل یک علامت هشدار برای سازمان‌هاست، نشانه‌ای از آن‌که سیستم ارتقاء و پاداش‌دهی به‌جای پرورش استعدادها، مسیرهای اشتباه را تقویت می‌کند. در نگاه سیستمی، ارتقاء شغلی بخشی از یک چرخه بازخورد است. وقتی این چرخه معیوب طراحی شود، خروجی آن نه رشد، بلکه ناکارآمدی خواهد بود. سازمانی را تصور کنید که تنها معیار ارتقاء را «تخصص فنی» می‌داند. یک مهندس خبره ممکن است به مقام مدیریت برسد، اما فاقد مهارت‌های ارتباطی، رهبری یا تفکر استراتژیک باشد. نتیجه آن است که نه‌تنها عملکرد تیم ضعیف می‌شود، بلکه فرد نیز احساس ناکامی و فرسودگی می‌کند. به‌عبارت دیگر، اصل پیتر از دل یک سیستم پاداش‌دهی معیوب سر برمی‌آورد.

سیستمی که برای پاداش‌دهی طراحی شده،

نه برای رشد و شایسته‌سالاری

مشکل اصلی زمانی رخ می‌دهد که سازمان، ارتقاء را تنها ابزاری برای قدردانی از عملکرد گذشته در نظر می‌گیرد. در این مدل، سیستم به‌جای آنکه مسیر یادگیری و رشد را طراحی کند، پاداشی مقطعی می‌دهد که افراد را در موقعیت‌های نامناسب قرار می‌دهد. نتیجه، تشکیل یک هرم مدیریتی پُر از مدیرانی است که در گذشته عالی بودند، اما امروز ناکارآمدند. این وضعیت نه به‌خاطر ضعف فرد، بلکه به‌خاطر سیستم نادرستی است که حلقه‌های بازخوردش بر «تشویق گذشته» استوار است نه «پرورش آینده». تصور کنید یک فروشنده فوق‌العاده که رکوردهای فروش ماهانه را بارها شکسته است. او به‌خاطر موفقیت‌هایش، به سمت «مدیر فروش» ارتقاء پیدا می‌کند. اما واقعیت این است که مهارت‌های لازم برای یک مدیر فروش (مثل توانایی مربیگری تیم، طراحی استراتژی و حل تعارض تیم) با مهارت‌های لازم برای فروش فردی کاملاً متفاوت است. نتیجه چه می‌شود؟ فردی که در نقش قبلی ستاره بود، در نقش جدید تبدیل به گلوگاه می‌شود. نه خودش خوشحال است، نه تیمش، و نه سازمان.

مثال دیگر را در یک شرکت فناوری ببینید. برنامه‌نویسی که در طراحی کدهای پیچیده بی‌رقیب است، به‌عنوان مدیر پروژه انتخاب می‌شود. اما او به‌جای هدایت تیم و ارتباط با ذی‌نفعان، همچنان درگیر جزئیات کدنویسی می‌ماند. چرا؟ چون تنها در همان نقطه احساس ارزشمندی می‌کند. این یعنی سیستم، فرد را در جایگاهی قرار داده که توانایی‌هایش به‌کار گرفته نمی‌شود و نقاط ضعفش پررنگ‌تر می‌گردد. در نگاه سیستمی، این اتفاق مثل آن است که در یک کارخانه، به‌جای بهینه‌سازی جریان تولید، تنها به کارگرانی که بیشترین قطعه ساخته‌اند «مدیر خط تولید» بدهیم. نتیجه روشن است، خط تولید نه‌تنها بهبود نمی‌یابد، بلکه دچار وقفه‌های بیشتری هم می‌شود.

هزینه‌های پنهان: از سردرگمی فردی

تا فروپاشی عملکرد تیمی

وقتی فردی به جایگاهی می‌رسد که توانایی کافی برای آن ندارد، تنها او آسیب نمی‌بیند. تیم تحت رهبری‌اش دچار ابهام، بی‌انگیزگی و حتی تعارض می‌شود. اعتماد کاهش پیدا می‌کند و چرخه‌ای از ناکارآمدی شکل می‌گیرد که به‌تدریج کُل سیستم سازمانی را ضعیف می‌سازد. هزینه‌های پنهان این روند، شامل کاهش نوآوری، افزایش ترک شغل و فرسودگی سازمانی است. این هزینه‌ها به‌مراتب سنگین‌تر از آن چیزی است که در گزارش‌های مالی یا ارزیابی‌های عملکردی قابل مشاهده باشد. در نگاه سیستمی، مشکلات سطحی معمولاً نشانه‌هایی از اختلال در لایه‌های عمیق‌تر هستند. برای اصلاح این روند، مدیران باید پیش از وقوع بحران، نشانه‌ها را بشناسند و ریشه‌ها را تحلیل کنند.

نشانه‌ها را بشناسید: مدیرانی که فقط

به کارهای فنی می‌چسبند

یکی از نشانه‌های آشکار اصل پیتر این است که مدیران جدید به‌جای تمرکز بر رهبری و هدایت تیم، همچنان درگیر جزئیات فنی می‌شوند. دلیل آن روشن است، در نقش قبلی موفق بوده‌اند و آن موفقیت را تنها در همان مهارت‌ها می‌بینند. این رفتار نه‌تنها مانع رشد فردی است، بلکه باعث می‌شود تیم استقلال نداشته باشد و بهره‌وری کاهش یابد. وقتی سازمان چنین الگوهایی را تکرار می‌کند، سیستم به‌جای حرکت به سمت آینده، در گذشته منجمد می‌ماند.

چرخه معیوب: وقتی میانگین عملکرد،

به هنجار تبدیل می‌شود

مشکل دیگر زمانی پدید می‌آید که سازمان، ارتقاء را بر اساس حداقل‌های قابل قبول تعریف کند. یعنی به‌جای پرورش رهبران آینده، تنها افرادی که «خوب کار کرده‌اند» را ارتقاء می‌دهد. این چرخه باعث می‌شود سطح عملکرد در کُل سازمان به سمت میانگین میل کند. در واقع سیستم به‌طور ناخودآگاه «میان‌مایگی» را به هنجار تبدیل می‌کند. این چرخه معیوب، اگر اصلاح نشود، به‌مرور مزیت رقابتی سازمان را از بین می‌برد.

وجه دیگر اصل پیتر، این است که افراد معمولاً، فقط زمانی احساس رضایت از موقعیت شغلی خود دارند که مطمئن هستند این جایگاه، بیشتر از لیاقتشان است. توجه داشته باشید که اصل پیتر، یک معضل جهانی است و ارتباطی به فساد سیستماتیک حاکم بر نظام اداری ایران ندارد. این شرایط، صرفاً باعث رشد تصاعدی اصل پیتر، در حوزه دولتی خواهد شد که مورد بحث ما در این مقاله نیست. در بخش خصوصی، مدیران باید مراقب باشند که از طیرق چاپلوسی، کار دیگران را به نام خود تمام کردن، لابی‌های بیرون سازمان و…، قانع به ارتقاء شغلی نشده و پیش از اینکه فردی  را به سمت شغلی بالاتر بفرستند، مطمئن باشند ویژگی‌های مورد نیاز آن سمت، در متقاضی ارتقا شغلی وجود دارد.

نقشه راهی سیستمی برای رشد:

طراحی مسیر شغلی متفاوت

اگر اصل پیتر از دل یک سیستم معیوب بیرون می‌آید، علاج آن نیز در اصلاح طراحی سیستم نهفته است. مدیران باید به‌جای نگاه خطی به مسیر شغلی، آن را به مثابه یک شبکه ببینند؛ شبکه‌ای با شاخه‌های متنوع که امکان رشد در حوزه‌های مختلف را فراهم می‌کند. در چنین مدلی، مسیر شغلی تنها به سمت بالا و مدیریت ختم نمی‌شود، بلکه می‌تواند به مسیرهای تخصصی، پژوهشی، نوآوری یا حتی مربیگری گسترش یابد. ایجاد چنین تنوعی، سازمان را از خطر انباشت مدیران ناکارآمد حفظ می‌کند و انگیزه‌های درونی کارکنان را تقویت می‌سازد.

اگر مسیر شغلی فقط به سمت مدیریت ختم نشود، پرسش این است که سازمان چگونه می‌تواند عملکرد خوب را همچنان برجسته و شایسته تقدیر نگهدارد؟ مدیران می‌توانند به‌جای ارتقاء صرفاً در سلسله‌مراتب اداری، از مدل‌های متنوعی بهره بگیرند. یکی از این مدل‌ها، مسیرهای تخصصی است؛ یعنی فردی که در حوزه فنی یا علمی درخشان است، می‌تواند به‌عنوان «کارشناس ارشد» یا «متخصص راهبردی» جایگاه بالاتری پیدا کند، با دستمزد و اعتبار متناسب، بدون اینکه مجبور شود وارد نقش مدیریتی شود. شیوه دیگر، ایجاد مسیرهای پروژه‌محور است؛ کارکنان می‌توانند با هدایت پروژه‌های کلیدی یا میان‌رشته‌ای، دیده شوند و ارزش‌آفرینی‌شان به رسمیت شناخته شود. همچنین سازمان می‌تواند از نظام مربیگری و منتورینگ استفاده کند تا افراد باتجربه به رشد نسل جدید کمک کنند و در عین حال خودشان نیز به‌عنوان «رهبران دانشی» ارتقاء یابند. این الگوها باعث می‌شوند ارتقاء شغلی به‌جای یک خط باریک، یک نقشه راه چندبعدی باشد که در آن استعدادهای متنوع جایگاه واقعی خود را پیدا می‌کنند.

تعریف مجدد «موفقیت»:

عبور از تفکر “فقط مدیریت” برای رشد

موفقیت نباید معادل «مدیر شدن» تعریف شود. مدیران هوشمند می‌توانند سیستم‌هایی بسازند که در آن، موفقیت به‌عنوان «ایجاد ارزش پایدار» معنا شود. این ارزش ممکن است از راه توسعه محصول، نوآوری در فرآیند یا هدایت پروژه‌های میان‌رشته‌ای تحقق یابد. برای عملی کردن این رویکرد، لازم است سازمان واحدهای ارزیابی شایستگی ایجاد کند و ارتقاء را به توانایی فرد در خلق ارزش مرتبط سازد، نه صرفاً به سابقه یا مهارت‌های فنی گذشته. وقتی فرد احساس کند مسیر رشدش تنها یک خط باریک نیست، هم رضایت بیشتری خواهد داشت و هم سازمان از ظرفیت‌های واقعی او بهره‌مند می‌شود.

چگونه نقشه راه شخصی خود را

با نگاهی سیستمی طراحی کنیم؟

نقشه راه شخصی باید حاصل ترکیب خواسته‌های فردی و نیازهای سیستمی سازمان باشد. مدیران می‌توانند با پیاده‌سازی نظام منتورینگ و بازخورد مداوم، به کارکنان کمک کنند تا مسیر آینده خود را به‌روشنی ترسیم کنند. فرد باید بداند چه مهارت‌هایی برای ادامه مسیر ضروری است و سازمان باید زیرساخت آموزش و فرصت‌های عملی برای کسب آن مهارت‌ها را فراهم سازد. این یعنی به‌جای ارتقاء ناگهانی و اتفاقی، رشد شغلی در قالب یک چرخه برنامه‌ریزی‌شده و تدریجی رخ دهد. وقتی سازمان مسیرهای شفاف یادگیری و ارتقاء را طراحی کند و فرد نیز با خودآگاهی آن مسیر را انتخاب کند، اصل پیتر نه‌تنها خنثی می‌شود، بلکه به سکوی پرش برای ایجاد فرهنگ رشد مستمر تبدیل خواهد شد.

 

چهار گام عملی برای کاهش اثرات اصل پیتر
چهار گام عملی برای کاهش اثرات اصل پیتر

نتیجه‌گیری: از اصل پیتر

تا فرهنگ رشد مبتنی بر هدف

اصل پیتر نه یک شوخی مدیریتی، بلکه آینه‌ای برای دیدن نقص‌های سیستمی در سازمان است. وقتی ارتقاء به ابزاری برای پاداش‌دهی کورکورانه تبدیل می‌شود، هم فرد و هم سازمان آسیب می‌بینند. اما اگر مدیران با نگاهی سیستمی مسیرهای رشد را طراحی کنند، می‌توان اصل پیتر را به فرصتی برای یادگیری تطبیقی تبدیل کرد. در چنین سازمانی، ارتقاء به‌جای آن‌که پایانی بر موفقیت فرد باشد، بخشی از نقشه راهی هوشمندانه برای تحقق اهداف فردی و سازمانی خواهد شد. فرهنگ رشد مبتنی بر هدف، همان چیزی است که می‌تواند سازمان‌ها را از دام اصل پیتر رها سازد و آنها را در مسیر یادگیری و نوآوری مستمر نگه دارد.

برای کسب‌وکارهای کوچک و متوسط، اصلاح این سیستم نیازمند اقداماتی عملی و قابل اجراست. نخستین گام، بازنگری در تعریف «ارتقاء» است. مدیران باید بپذیرند که رشد تنها معادل مدیریت نیست و مسیرهای تخصصی، پروژه‌ای و مربیگری می‌توانند به همان اندازه ارزشمند باشند. ایجاد ساختارهایی مانند «کارشناس ارشد»، «رهبر پروژه» یا «منتور سازمانی» کمک می‌کند تا افراد بدون ترک حوزه مهارت اصلی خود، همچنان دیده شوند و پاداش بگیرند.

گام دوم، طراحی نظام بازخورد مستمر است. در سازمان‌های کوچک و متوسط، ارتباطات نزدیک‌تر است و همین مزیت باید به‌عنوان یک سیستم بازخوردی زنده مورد استفاده قرار گیرد. مدیران می‌توانند با جلسات کوتاه اما منظم، نقاط قوت و نیازهای توسعه‌ای کارکنان را شناسایی کرده و مسیر ارتقاء فردی را شفاف کنند. گام سوم، سرمایه‌گذاری هدفمند در آموزش و منتورینگ است. به جای دوره‌های عمومی، باید آموزش‌ها دقیقاً بر اساس نیاز مسیرهای مختلف شغلی طراحی شود. برای مثال، فردی که در مسیر تخصصی رشد می‌کند باید فرصت‌های یادگیری فنی بیشتری داشته باشد، در حالی‌که رهبر پروژه به مهارت‌های ارتباطی و مدیریتی نیاز دارد.

و نهایتاً، گام چهارم ایجاد نظام پاداش چندبعدی است. دستمزد و مزایا باید نه‌تنها بر اساس جایگاه سازمانی، بلکه بر اساس ارزش‌آفرینی واقعی فرد در حوزه تخصص، پروژه یا نقش مربیگری تنظیم شود. این کار باعث می‌شود «اصل پیتر» به جای یک تهدید، به فرصتی برای طراحی سیستمی کارآمد و پایدار در کسب‌وکارهای کوچک و متوسط تبدیل شود.

مهدی زارع پورمشاهده نوشته ها

من مهدی زارع‌پور، استراتژیست رشد سیستمی، تحلیلگر سیستم و بنیان‌گذار مدرسه کسب‌وکار رُهام هستم. با تجارب موفق در پیاده‌سازی اصول علمی مدیریت در فضای واقعی کسب‌وکارهای ایرانی، مهارت اصلی من طراحی مسیرهای رشد پایدار برای افراد و سازمان‌هاست. با تمرکز بر تحلیل زیرساخت‌ها، شناخت دقیق ظرفیت‌ها و تدوین نقشه‌راه متناسب با واقعیت، به مدیران کمک می‌کنم با نگاهی سیستمی، تصمیم‌های اثربخش‌تری بگیرند و در مسیر توسعه فردی و سازمانی، هوشمندانه حرکت کنند. اگر به دنبال نگاهی عمیق‌تر، تصمیمی حساب‌شده‌تر و تحولی تدریجی اما ماندگار در کسب‌وکار یا مسیر حرفه‌ای خود هستید، گفت‌وگو با من می‌تواند نقطه شروع باشد.