چرا مشکلات پیچیده حل نمی‌شوند؟ آشنایی با نگاه سیستمی به زندگی و کسب‌وکار

آشنایی با نگاه سیستمی به زندگی و کسب‌وکار


مهدی زارع پور مشاور و مدرس مهارت های نرم عضو تیم مهارت های نرم مرسدس بنز

مهدی زارع پوراستراتژیست رشد سیستمی

علیرغم اینکه در سال‌های اخیر، بیشتر از قبل در مورد مفاهیمی مانند “سیستم”، “تفکر سیستمی” و حتی واژه‌های جعلی مانند “سیستم‌سازی” صحبت شد، اما همچنان عده زیادی در مفاهیم آن، دچار مشکل هستند یا حداقل، مبانی سیستم برای قشر قابل توجهی، روشن و شفاف نیست. فروش بیش از یک میلیون عروسک بی‌خاصیت لبوبو در ایران، آن هم در شرایط سخت اقتصادی به ارزش حداقل ۷۲۰ میلیارد تومان (حداقل)، شاهدی بر این ادعا خواهد بود.

چرا مشکلات پیچیده حل نمی‌شوند؟

آشنایی با نگاه سیستمی به زندگی و کسب‌وکار

اجازه دهید این یادداشت را با یک پرسش ساده آغاز کنم: چرا یک میلیون نفر، عروسکی به نام “لوبوبو” را خریده‌اند که هیچ خاصیت ویژه‌ای ندارد؟ این عروسک، نه یک اسباب‌بازی آموزشی است، نه کارکردی دارد و نه از لحاظ زیبایی‌شناسی یک شاهکار هنری محسوب می‌شود. با این حال، سیل عظیمی از مردم برای خرید آن هجوم بردند، در صف ایستادند و در نهایت، آن را به خانه بردند. در نگاه اول، این پدیده ممکن است صرفاً یک موج هیجانی مبتنی بر رفتار گلّه‌ای، یک بازاریابی موفق یا حتی یک حماقت جمعی به نظر برسد. اما اگر با یک عینک متفاوت به این ماجرا نگاه کنیم، به پدیده‌ای عمیق‌تر می‌رسیم: ضعف تفکر سیستمی در میان اکثریت مردم. ما در دنیای پیچیده‌ای زندگی می‌کنیم که اجزای آن به شدت به هم مرتبط هستند. اما اغلب، فقط به ظاهر پدیده‌ها توجه می‌کنیم. ما لوبوبو را به عنوان یک “عروسک” می‌بینیم، نه به عنوان یک جزء از یک سیستم پیچیده که شامل فرآیندهای بازاریابی، رفتارهای گله‌ای، نیازهای روانی پنهان و الگوهای مصرفی است. در نتیجه، به جای اینکه از خودمان بپرسیم “چرا چنین اتفاقی افتاد؟”، صرفاً به این پدیده به عنوان یک اتفاق گذرا نگاه می‌کنیم.

این همان دامی است که در کسب‌وکار و زندگی شخصی نیز در آن گرفتار می‌شویم. وقتی در یک پروژه شکست می‌خوریم، به دنبال یک مقصر می‌گردیم. وقتی در زندگی خود با مشکل روبرو می‌شویم، فقط به دنبال راه‌حل‌های سطحی می‌گردیم، بدون اینکه به روابط پنهان و حلقه‌های بازخوردی توجه کنیم که باعث خلق مشکل شده‌اند.

این مقاله برای همین است. می‌خواهیم با هم به این سوالات بپردازیم که چرا مشکلات پیچیده حل نمی‌شوند؟ چرا به جای حل ریشه‌ای مشکلات، فقط با علائم آن دست و پنجه نرم می‌کنیم؟ با یک مثال ساده، به شما نشان خواهیم داد که چگونه درک سیستم‌ها، می‌تواند دنیای شما را متحول کند و شما را از یک قربانی سردرگم به یک استراتژیست رشد سیستمی تبدیل کند.

همه ما با مشکلات پیچیده روبرو هستیم:

از حل یک مسئله در خانه تا چالش‌های کسب‌وکار

ما هر روز با مشکلاتی روبرو می‌شویم؛ از چالش‌های کوچک در خانه تا بحران‌های بزرگ در کار و کسب‌وکار. گاهی راه‌حل‌هایی را امتحان می‌کنیم، اما یا جواب نمی‌دهد یا موقتی است. این تجربه مشترک نشان می‌دهد که مشکلات پیچیده، با نگاه سطحی و عجولانه حل نمی‌شوند. آنچه ما نیاز داریم، زاویه دیدی تازه است: نگاه سیستمی. نگاهی که به جای تمرکز بر یک بخش، کُل ماجرا را می‌بیند. این همان کلید طلایی است که می‌تواند مسیر زندگی و کسب‌وکارمان را تغییر دهد.

وقتی یخچال خانه خراب می‌شود، اگر فقط با چکش به آن ضربه بزنیم شاید برای چند لحظه صدا قطع شود، اما مشکل اصلی پابرجاست. همین داستان در کسب‌وکار هم تکرار می‌شود. فروش پایین می‌آید، سریع تخفیف می‌دهیم. کارمند ناراضی می‌شود، پاداش می‌دهیم. اما دوباره همان مشکل برمی‌گردد. این چرخه خسته‌کننده بارها تکرار می‌شود و ما می‌مانیم و انبوهی از دغدغه‌هایی که تمام نمی‌شوند.

زندگی و کار ما پر از روابط پنهانی است. هیچ چیزی جدا از بقیه عمل نمی‌کند. خانه‌ی ما یک سیستم است، بدن ما یک سیستم است، حتی یک تیم کوچک کاری هم سیستمی کامل است. اگر فقط یک بخش را ببینیم، انگار چشم‌بند زده‌ایم. به همین دلیل تلاش‌های ما اغلب کوتاه‌مدت جواب می‌دهند و مشکل اصلی همچنان باقی می‌ماند.

نگاه سیستمی در روزمره چه کمکی به ما می کند؟

چرا تلاش‌های ما برای حل مشکلات،

اغلب با شکست روبرو می‌شود؟

اکثر اوقات ما به نشانه‌ها واکنش نشان می‌دهیم، نه به علّت‌های اصلی که باعث پدیدار شدن آن نشانه‌ها شده‌اند. وقتی بدن‌مان درد می‌گیرد (مثلاً سر درد)، سریع مسکن یا آرامبخش می‌خوریم. وقتی مشتری کم می‌شود، فوری تبلیغ می‌کنیم. این واکنش‌های سریع شبیه گذاشتن چسب‌زخم روی جراحتی عمیق است. برای مدتی آرامش می‌دهد، اما ریشه را درمان نمی‌کند. به همین دلیل است که پس از مدتی همان مشکل یا حتی شدیدتر از قبل، دوباره ظاهر می‌شود. اگر به تاریخ ایران هم نگاه کنید، ما دائم در حال تجربه تکراری هستیم. یکی از برجسته‌ترین الگوهای تکراری در تاریخ ایران، چرخه بحران مالی و فشار بر مردم برای جبران آن است. در طول دوره‌های مختلف تاریخی، حاکمان و دولت‌ها به دلیل سوءمدیریت، فساد مالی، و هزینه‌های گزاف (مانند جنگ‌ها یا پروژه‌های غیرضروری) با کسری بودجه مواجه می‌شدند. برای جبران این کسری، به جای اصلاح ساختارهای معیوب یا ریشه‌یابی فساد، به راه‌حل‌های کوتاه‌مدت و سطحی روی می‌آوردند که فشار اقتصادی را بر مردم افزایش می‌داد.

پادشاهان قاجار برای تأمین هزینه‌های سفرهای اروپایی و سبک زندگی تجملی خود، به استقراض از دولت‌های خارجی روی آوردند و امتیازات اقتصادی کشور را به قیمت‌های ناچیز واگذار کردند. این اقدامات به جای حل ریشه‌ای مشکل کسری بودجه، تنها آن را برای نسل‌های آینده بزرگ‌تر کرد و استقلال اقتصادی کشور را به خطر انداخت.

در دوره پهلوی نیز، با وجود درآمدهای نفتی، پروژه‌های عظیم و گاهی غیرضروری، به همراه سوءمدیریت و عدم توزیع عادلانه ثروت، منجر به نارضایتی‌های اجتماعی و اقتصادی شد. به‌جای ایجاد یک سیستم اقتصادی پویا و مقاوم، تمرکز بر روی پروژه‌های بزرگ نمایشی بود که بدون توجه به زیرساخت‌های اجتماعی و فرهنگی، صرفاً به عنوان نشانه‌هایی از پیشرفت به نمایش گذاشته می‌شدند.

در اثر معاصر نیز، این الگو همچنان تکرار می‌شود. وابستگی به درآمدهای نفتی، تورم فزاینده، نوسانات ارزی و عدم ثبات اقتصادی، همگی نشانه‌هایی از وجود مشکلات ساختاری عمیق هستند که با راه‌حل‌های موقتی مانند توزیع یارانه‌های نقدی یا کنترل دستوری قیمت‌ها، تنها به صورت سطحی مدیریت می‌شوند، نه به‌طور ریشه‌ای حل.

آیا راه‌حل در فهمیدن «سیستم» است؟

بله. چون هر مشکل در دل یک سیستم به وجود می‌آید. اگر سیستم را نشناسیم، راه‌حل ما مثل حرکت در تاریکی است. وقتی بفهمیم اجزا چطور با هم کار می‌کنند، چرا یک رفتار خاص تکرار می‌شود و کدام بخش روی بخش‌های دیگر اثر می‌گذارد، تازه می‌توانیم راهی پیدا کنیم که پایدار و واقعی باشد. این همان چیزی است که تفکر سیستمی به ما هدیه می‌دهد. پیش از این در مقاله سیستم چیست؟ به این نکته پرداخته‌ایم که چون یک واژه مثل سیستم را بارها و بارها در طول روز تکرار کرده یا شنیده‌ایم، به نادرست گمان می‌کنیم مفهوم آن را نیز درک کرده‌ایم. در ادامه، تلاش کردیم با زبانی ساده و استفاده از مثال، مفهوم سیستم را روشن‌تر و ملموس‌تر به مخاطبان ارجمند مدرسه کسب و کار رُهام ارائه نماییم.

سیستم چیست؟ راهنمای ساده برای درک

مفاهیم کلیدی با مثال‌های روزمره

شاید کلمه «سیستم» کمی بزرگ و عجیب به نظر برسد، اما حقیقت این است که همه ما هر روز با سیستم‌ها زندگی می‌کنیم. در آشپزخانه اجزای مختلفی وجود دارد مانند یخچال، اجاق، ظرف‌ها، مواد غذایی. اما این‌ها به تنهایی معنی ندارند. ارزش‌شان وقتی مشخص می‌شود که با هم کار کنند. رابطه بین اجزا مهم است، مثلاً اجاق گاز بدون قابلمه بی‌فایده است، قابلمه بدون مواد غذایی کاری از پیش نمی‌برد. هدف آشپزخانه هم مشخص است، فراهم کردن غذا. اگر یکی از اجزا خراب شود یا رابطه بین‌شان به هم بخورد، کُل آشپزخانه دچار مشکل می‌شود. یک خودرو را در نظر بگیرید. موتور، چرخ‌ها، فرمان و ترمز همه با هم کار می‌کنند. اگر موتور سالم باشد اما ترمز عمل نکند، نمی‌توان گفت خودرو کارآمد است. بدن انسان هم یک سیستم پیچیده است. قلب، ریه، مغز و عضلات باید هماهنگ کار کنند تا ما زندگی کنیم. همین‌طور یک سازمان یا حتی یک خانواده هم سیستمی از اجزا و روابط است. وقتی این را بفهمیم، دیگر مشکلات را تک‌تک و جدا نمی‌بینیم، بلکه دنبال ارتباط‌ها و علت‌های عمیق‌تر می‌گردیم.

فرض کنید در آشپزخانه بوی نامطبوعی پخش می‌شود. شما به جای بررسی منبع اصلی، سریع خوشبوکننده می‌زنید یا پنجره را باز می‌کنید. بوی بد برای مدتی محو می‌شود اما دوباره برمی‌گردد. اگر نگاه سیستمی نداشته باشید، متوجه نمی‌شوید که مشکل اصلی از لوله فاضلاب سینک یا گرفتگی سیستم تهویه است. یعنی اجزای سیستم (سینک، لوله‌ها، هواکش) و روابط بین آن‌ها را نادیده گرفته‌اید و فقط به «علامت» (بوی بد) واکنش نشان داده‌اید. در نتیجه، شما هر بار راه‌حل موقتی پیدا می‌کنید، ولی چون سیستم را نمی‌شناسید، مشکل از ریشه حل نمی‌شود. این دقیقاً همان چیزی است که در زندگی و کسب‌وکار هم اتفاق می‌افتد، خوشبوکننده می‌زنیم، اما لوله اصلی همچنان گرفته است.

سیستم چی هست؟ هر وقت چند چیز کنار هم قرار بگیرند، طوری که رفتارشان به هم وابسته باشد و نتیجه‌ای مشترک تولید کنند، ما با یک سیستم طرفیم. یک تیم فوتبال را در نظر بگیرید. بازیکن‌ها (اجزا) هر کدام نقشی دارند، اما اگر فقط توپ را به تنهایی نگاه کنیم چیزی از فوتبال نمی‌فهمیم. مهم روابط بین بازیکن‌هاست؛ پاس دادن، دفاع کردن، هماهنگی با مربی. هدف هم روشن است، گل زدن و برنده شدن. اگر حتی یک بازیکن نقش خودش را درست ایفا نکند، عملکرد کل تیم تحت تأثیر قرار می‌گیرد. سیستم فقط جمع اجزا نیست، بلکه رفتار و نتیجه‌ای جدید می‌سازد که از کنار هم بودن اجزا به‌وجود می‌آید. بدن انسان، خانواده، یک کسب‌وکار یا حتی یک آشپزخانه، همه نمونه‌های سیستم هستند. وقتی بگوییم «سیستم»، منظورمان دقیقاً همین شبکه اجزا و روابط است که با هم نتیجه‌ای مشترک خلق می‌کنند.

چگونه با نگاه سیستمی،

مشکلات را از ریشه حل کنیم؟

وقتی یاد بگیریم همه چیز در قالب یک سیستم اتفاق می‌افتد، دیگر به نشانه‌ها قانع نمی‌شویم. دنبال علّت‌های ریشه‌ای می‌گردیم. اینجاست که تفاوت بزرگ ایجاد می‌شود. فرض کنید کسب‌وکار شما مشتریانش را از دست داده (کم شده) است. راه ساده، تبلیغات بیشتر است. اما نگاه سیستمی می‌گوید، چرا مشتریان می‌روند؟ آیا کیفیت محصول پایین آمده؟ آیا خدمات پس از فروش ضعیف است؟ آیا تیم داخلی روحیه ندارد؟ وقتی به ریشه برسیم، راه‌حل هم واقعی خواهد بود. در غیر این صورت، تبلیغ فقط مانند مسکنی موقت است. وقتی در یک بخش از سیستم تغییری ایجاد می‌کنیم، اثر آن به بخش‌های دیگر هم می‌رسد. اگر به یک تیم پاداش بیشتری بدهید، شاید انگیزه بالا برود، اما در عین حال حس بی‌عدالتی در تیم‌های دیگر ایجاد شود. یا وقتی یک کارخانه برای کاهش هزینه‌ها نیروی انسانی را کم می‌کند، در کوتاه‌مدت سود بیشتر می‌شود اما در بلندمدت کیفیت و نوآوری کاهش پیدا می‌کند. نگاه سیستمی کمک می‌کند این پیامدهای پنهان را از قبل ببینیم و تصمیمات عاقلانه‌تری بگیریم.

فرض کنید تصمیم می‌گیرید برای صرفه‌جویی در وقت، ظرف‌های کثیف را جمع کنید و فقط یک بار در روز آن‌ها را بشویید. در نگاه اول خیلی منطقی است، وقت کمتری صرف می‌کنید و سینک همیشه پر نیست. اما نتیجه چه می‌شود؟ بوی نامطبوع در آشپزخانه می‌پیچد، حشرات ریز جذب می‌شوند و وقتی بالاخره می‌خواهید همه ظرف‌ها را با هم بشویید، حجم کار آنقدر زیاد شده که خسته و کلافه می‌شوید. سپس تصمیم می‌گیرید ماشین ظرفشویی بخرید، چرا؟ چون برایمان سخت است وقتی غذا خوردیم، همان لحظه چند ظرف محدود کثیف شده را بشوریم.

اضافه کردن ماشین ظرفشویی به خانه، یعنی صرف هزینه، نگهداری، تعمیرات، تلاش برای جمع‌آوری یکجای ظروف کثیف چون ماشین را یکبار باید روشن کنیم؛ استفاده از قرص و شوینده‌های مخصوص (اضافه کردن هزینه‌های خُرد به سبد خرید خانوار) و… در حالیکه یک راه‌حل ساده و کم هزینه‌تر وجود دارد! شستن هر ظرف، بلافاصله پس از استفاده. این موضوع، به معنای نفی با یا مبارزه با تکنولوژی نیست، قرار است درک کنیم که برای مشکلات پیرامون، به ریشه‌ها رجوع کنیم. بی‌حوصلگی، تنبلی و…، اگر ریشه خرید ظرفشویی اتوماتیک باشد، اضافه کردن این محصول به خانه، فقط یک مشکل ظرف شستن را به ظاهر حل کرده، اثرات دیگری تنبلی را چه خواهیم کرد؟

تفکر سیستمی، ترافیک و گره خوردن آن

در دل ترافیک سنگین، وقتی لاین کناری ناگهان خلوت می‌شود، ذهن‌مان برق می‌زند، «من تنها نابغه‌ای هستم که این فرصت طلایی را دیده!» با هیجان فرمان را می‌چرخانیم، وارد لاین جدید می‌شویم و در دل‌مان به خودمان تبریک می‌گوییم. اما چند ثانیه بعد، همان لاین هم قفل می‌شود. چرا؟ چون ده‌ها نفر دیگر دقیقاً همین فکر را کرده‌اند. نتیجه؟ ترافیکی پیچیده‌تر، اعصابی خردتر و حس فریب‌خوردگی از تصمیمی که قرار بود نجات‌بخش باشد.

این مثال ساده، تصویری گویا از تفکر غیرسیستمی است. ما فقط به خودمان و لحظه‌ای از زمان نگاه می‌کنیم، نه به کُل سیستم و پیامدهای تصمیم‌مان در بستر جمعی. تفکر سیستمی یعنی دیدن روابط، الگوها و تأثیرات متقابل در یک شبکه پیچیده. در مثال ترافیک، اگر همه به جای تصمیم فردی، به رفتار جمعی توجه کنند، جریان حرکت روان‌تر می‌شود.

تفکر سیستمی فقط مخصوص مهندسان یا مدیران نیست؛ در زندگی روزمره هم کاربرد دارد. از تصمیم‌گیری‌های خانوادگی گرفته تا رفتارهای اجتماعی، هر کنش ما بخشی از یک سیستم بزرگ‌تر است. وقتی یاد بگیریم به جای واکنش سریع، به پیامدهای بلندمدت و تعاملات پنهان فکر کنیم، نه‌تنها تصمیمات بهتری می‌گیریم، بلکه آرامش بیشتری هم تجربه خواهیم کرد.

تفکر سیستمی، عروسک زشت و بی‌خاصیت لبوبو

در دنیایی که منطق اقتصادی می‌گوید «عرضه و تقاضا» باید بر اساس نیاز شکل بگیرد، ناگهان عروسکی با چهره‌ای عجیب، دندان‌های کج و صورتی خندان، بازار ایران را تسخیر می‌کند. لبوبو، محصولی از چین، در چند ماه بیش از یک میلیون نسخه فروش داشته و گردش مالی‌اش از ۷۲۰ میلیارد تومان فراتر رفته است. پاسخ را باید در «اقتصاد احساسات» و «رفتار جمعی» جست‌وجو کرد. لبوبو نه زیباست، نه کاربردی، نه حتی نوستالژیک. اما «کیوت» است. این واژه جادویی، ترکیبی از بامزگی، بی‌منطقی و حس همدلی است. لبوبو با چهره‌ای که انگار از خواب بیدار شده و هنوز قهوه‌اش را نخورده، دقیقاً همان چیزی است که نسل جدید می‌خواهد؛ چیزی متفاوت، غیرقابل پیش‌بینی و البته قابل اشتراک‌گذاری در اینستاگرام.

تفکر سیستمی به ما می‌گوید که پدیده‌هایی مثل لبوبو را نباید فقط از زاویه فروش یا ظاهر تحلیل کرد. این عروسک، نماد یک سیستم فرهنگی است که در آن «ترند» از واقعیت مهم‌تر شده. وقتی هزاران نفر لبوبو می‌خرند (آن‌هم در شرایط اقتصادی فاجعه‌آمیز ایران)، دیگران هم احساس می‌کنند باید بخرند تا از قافله جا نمانند (رفتار گلّه‌ای). این همان «اثر شبکه‌ای» است که در اقتصاد رفتاری به آن اشاره می‌شود.

نگاه سیستمی به کسب‌وکار و زندگی:

اولین گام در مسیر رشد و موفقیت پایدار

هر فرد و هر کسب‌وکاری نیازمند نقشه راه است. نقشه‌ای که فقط مسیر کوتاه‌مدت را نشان ندهد، بلکه روابط و اثرات بلندمدت را هم در نظر بگیرد. نگاه سیستمی دقیقا همین را فراهم می‌کند. در طراحی نقشه راه، فقط به اهداف ظاهری نگاه نمی‌کنیم. مثلاً هدف صرفاً «افزایش فروش» نیست، بلکه باید دید این افزایش فروش چگونه روی رضایت مشتری، توان تیم، کیفیت محصول و حتی سلامت مالی اثر می‌گذارد. در زندگی شخصی هم همین است، اگر فقط به درآمد بیشتر فکر کنیم و سلامت یا روابط‌مان را قربانی کنیم، دیر یا زود همه چیز از هم می‌پاشد. نقشه راه سیستمی، هماهنگی میان همه اجزا را تضمین می‌کند.

بسیاری از افراد فقط به دنبال تقلید هستند. چون می‌بینند دیگران فلان کار را می‌کنند (همه لبوبو دارند من هم باید داشته باشم)، همان را تکرار می‌کنند. اما نگاه سیستمی کمک می‌کند که بفهمیم هر سیستمی شرایط خاص خودش را دارد. راهی که در یک سازمان موفق بوده، شاید در سازمان دیگر شکست بخورد. در زندگی هم همین است. تقلید کورکورانه نتیجه‌ای جز هدر دادن زمان و انرژی ندارد.

مشکلات پیچیده به این دلیل حل نمی‌شوند که ما آن‌ها را سطحی می‌بینیم. تنها وقتی می‌توانیم به راه‌حل‌های پایدار برسیم که نگاه‌مان را تغییر دهیم و سیستمی فکر کنیم. این تغییر ساده نیست، اما ارزشش را دارد. چون به ما کمک می‌کند از چرخه تکرار مشکلات بیرون بیاییم، نقشه راهی واقعی برای زندگی و کسب‌وکارمان بسازیم و به جای واکنش‌های کوتاه‌مدت، تصمیم‌های عمیق و اثرگذار بگیریم.

نقشه راه سیستمی یا نقشه راه کوتاه مدت؟

نتیجه‌گیری: درک سیستم از ایده تا تمرین روزانه

سیستم چیزی انتزاعی یا پیچیده نیست. هر بار که زندگی می‌کنیم، در دل سیستم‌ها حرکت می‌کنیم، خانواده، بدن، محیط کار، جامعه. مشکل اینجاست که بیشتر ما آن را نمی‌بینیم و فکر می‌کنیم هر مسئله‌ای جدا از بقیه است. تفکر سیستمی مثل یک کتاب نیست که یک‌بار بخوانیم و بگوییم «فهمیدم». این نگاه یک مهارت است و مثل هر مهارت دیگری باید تمرین شود. تمرینش هم از همین تصمیم‌های کوچک روزانه شروع می‌شود؛ وقتی به جای مقصر دانستن یک نفر، به روابط و شرایط نگاه می‌کنیم. وقتی به جای خاموش کردن نشانه‌ها، دنبال علّت اصلی می‌گردیم. وقتی قبل از اجرای یک تصمیم، یک لحظه فکر می‌کنیم که این انتخاب چه اثرات دیگری ممکن است در جای دیگری بگذارد؟ وقتی به‌جای تلاش برای تغییر لاین حرکت، صبور باشیم و در خط خودمان بمانیم.

هر بار که چنین تمرین کوچکی انجام دهید، لنز تازه‌ای روی چشمان‌تان گذاشته‌اید؛ لنزی که کم‌کم شما را از واکنش‌های سطحی دور می‌کند و به سمت فهم عمیق‌تر و تصمیم‌های پایدارتر می‌برد. این همان جادوی نگاه سیستمی است؛ تغییری آرام، اما بنیادین در شیوه دیدن و زندگی کردن ما. اگر خواستیم لبوبو بخریم، به این فکر کنیم که چرا باید پول به چنین عروسکی بدهم؟ چون در یوتیوب دیدم؟ چون دیدم بلاگرهایی که دنبالشان می‌کنم، لبوبو آویزان کرده‌اند؟ چون اگر لبوبو نداشته باشم، احساس عقب ماندن از جامعه دارم؟

این مرتبه که کنترل تلویزیون کار نکرد، به‌جای کوبیدنش به مبل، فکر کنیم شاید باطری‌ها نیاز به تغییر دارند. این دفعه که خواستیم بگوییم نسل جدید احمق است (چون آن طوری که من می‌گویم زندگی نمی‌کند)، به این فکر کنیم که شاید بخشی از حماقت، متوجه خود ما هست که می‌خواهیم همه مثل ما فکر کرده و زندگی کنند. اینبار که خواستیم کتابی بخوانیم، به این فکر کنیم که چرا باید این کتاب را بخوانم؟ چون معتاد به کتاب خواندن هستم؟ چون در برنامه اکنون معرفی کرد؟ چون در اینستاگرام دیدم یا چون سؤالی در ذهن دارم که با خواندن فهرست کتاب، متوجه شدم به پاسخ، نزدیکم خواهد کرد.

تفکر سیستمی یعنی دیدن پشتِ پرده‌ی اتفاقات. یعنی به‌جای واکنش‌های فوری، لحظه‌ای مکث کنیم و بپرسیم: «این رفتار من، در چه شبکه‌ای از علّت و معلول‌ها معنا پیدا می‌کند؟»؛ وقتی کنترل تلویزیون کار نمی‌کند، شاید مشکل فقط باطری هم نباشد؛ شاید ما یاد نگرفته‌ایم که قبل از خشم، بررسی کنیم. وقتی نسل جدید را قضاوت می‌کنیم، شاید باید ببینیم در کدام سیستم ارزشی بزرگ شده‌اند و ما در کدام؟ تفکر سیستمی یعنی دیدن خودمان به‌عنوان یک گره در شبکه‌ای بزرگ‌تر. یعنی بفهمیم که تصمیم‌های ما، رفتارهای ما و حتی احساسات‌مان، در تعامل با محیط، فرهنگ، زمان و دیگران شکل می‌گیرند. ما نمی‌توانیم سرِ میز شام، نوشابه‌های رنگارنگ چیده و سپس از کودکان بخواهیم آن‌ها را نخورند چون ضرر دارد و شاید مهم‌ترین گام در این مسیر، این باشد که به‌جای تلاش سرسختانه برای «درست کردن دیگران»، شروع کنیم به «فهمیدن خودمان در سیستم».

مهدی زارع پورمشاهده نوشته ها

من مهدی زارع‌پور، استراتژیست رشد سیستمی، تحلیلگر سیستم و بنیان‌گذار مدرسه کسب‌وکار رُهام هستم. با تجارب موفق در پیاده‌سازی اصول علمی مدیریت در فضای واقعی کسب‌وکارهای ایرانی، مهارت اصلی من طراحی مسیرهای رشد پایدار برای افراد و سازمان‌هاست. با تمرکز بر تحلیل زیرساخت‌ها، شناخت دقیق ظرفیت‌ها و تدوین نقشه‌راه متناسب با واقعیت، به مدیران کمک می‌کنم با نگاهی سیستمی، تصمیم‌های اثربخش‌تری بگیرند و در مسیر توسعه فردی و سازمانی، هوشمندانه حرکت کنند. اگر به دنبال نگاهی عمیق‌تر، تصمیمی حساب‌شده‌تر و تحولی تدریجی اما ماندگار در کسب‌وکار یا مسیر حرفه‌ای خود هستید، گفت‌وگو با من می‌تواند نقطه شروع باشد.