مدیریت از کجا شروع شد؟
مدیریت، اختراع بشر نیست که بتوانیم ادعا کنیم در تاریخی خاص، یک نفر در آزمایشگاه خصوصی و در حالیکه مشغول به انجام کار دیگری بود، اتفاقی متوجه شد پدیدهای به نام مدیریت هم وجود دارد. از همان اوایل که نسل آدم شکل گرفت و در تجمعهای پراکنده از هم زندگی را آغاز کردند، بالاخره فرد یا افرادی، مسئولیت این جماعت را بر عهده میگرفتند. در حقیقت، مفهوم مدیریت بیش از هزاران سال است که وجود داشته اما در قامت کلاسیک و آکادمی آن، درک نمیشده؛ بهعنوان مثال، هر جنگی در تاریخ (حتی حمله دزدان دریایی)، ساختار و سلسله مراتبی داشته که امروز برای یک کسب و کار پویا، ضروری است.
از آن بالاتر، برای هر جنگ یا حمله غافلگیر کننده، نسل بشر استراتژی داشته و مطابق آن اقدام میکرده؛ با مطالعه کتاب مدیریت کوروش بزرگ متوجه خواهیم شد که استراتژیهای تدوینی، گاهی اوقات پویا (تطبیقی) بوده است. عدهای در هر جنگ مسئول بودند تا آرایش لشگر مقابل را رصد، تحلیل و کدشکنی کنند.
اما اگر در همان دوران، از این دوستان میپرسیدید که مدیر شما کیست؟ نمیدانستند در مورد چه چیزی صحبت میکنید. یا اگر از انسان نخستین که برای حفاظت از قبیله خود، افرادی را مأمور شکار، افرادی را مسئول امنیت زنان و کودکان، تعدادی را مسئول رسیدگی به امور جاری و… تعیین کرده بود میپرسیدیم که مدل مدیریت تو چیست؟ حتماً واکنش جالبی به پرسش ما نشان میداد. در ادامه این درس، وقتی با مفاهیم پایه و اولیه در مدیریت آشنا شدیم، تشخیص اینکه مدیریت به قدمت بشر تاریخچه دارد، دیگر سخت یا پیچیده نمیشود؛ در حقیقت، مدیریت یک مهارت انسانی است که بشر پس از درک مفهوم و کارکردش، نامی بر او نهاده و متوجه شده است که باید بیشتر به آن بپردازد.
پیندور، راجرز و کیم (۱۹۹۵) در یادداشت خود (م) عنوان میکنند که رویکردهای مدیریتی را ۳،۰۰۰ سال قبل از میلاد مسیح در تعاملهای تجاری کشیشهای خاورمیانه یافتهاند. سقراط نیز، در حدود ۴۰۰ سال قبل از میلاد، اظهار داشت که مدیریت یک شایستگی است که کاملاً جدا از داشتن مهارتها و دانش فنی است؛ در حقیقت سقراط، بهنوعی در این یادداشت (م)، مدیریت را در دسته “مهارتهای نرم” جای داده است که البته آن زمان، هنوز مفهوم Soft Skills به شکل امروزی، وجود نداشته است.
رومیها که به خاطر لشکر جنگجویان خود به رهبری سنتوریونها مشهور بودند، از طریق سلسله مراتب قدرت، افراد را به مسئولیتپذیری دعوت میکردند (البته خیلی دعوت با شکوهی نبود). کلیسای کاتولیک رومی در امتداد خطوط سرزمینهای خاص، زنجیرهای از فرماندهی و شرح وظایف آماده کرده بود و مطابق آن، “مدیریت” میکرد. شاید پرداختن به این داستان برایتان جالب باشد که در طول قرون وسطی، طی یک دوره هزار ساله (تقریباً از ۴۷۶ پس از میلاد تا ۱۴۵۰ پس از میلاد)، اصناف، مجموعهای از صنعتگران و بازرگانها، مجموعه اقلام مورد نیاز خود را از نان گرفته تا زره و شمشیر برای جنگهای صلیبی، بهصورت دستساز تهیه میکردند (هنوز پدیده تولید انبوه، صنعتی شدن یا ایجاد کارگاه، شکل نگرفته بود). برای تولید بهتر و با کیفیتتر این محصولات، سلسله مراتبی از کنترل و قدرت، شبیه به کلیسای کاتولیک، وجود داشت که در آن اقتدار در اختیار اربابان بود و به کارکنان و کارآموزان میرسید (شبیه ساختارهای سازمانی فعلی در کسب و کارها).
این صنعتگران، در اصل، مشاغل کوچکی بودند که محصولاتی با درجات مختلف کیفیت، نرخ بهرهوری پایین و نیاز کمی به کنترل مدیریتی فراتر از کنترل مالک یا استادکار تولید میکردند؛ به زبان ساده، کار هنوز آنقدر پیچیده نشده بود که به چند لایه مدیر یا سرپرست نیاز باشد. مالک چند برده میتوانست خودش به تنهایی، امور را مدیریت کند و در شلوغترین حالت ممکن، با الگوبرداری از ساختار مدیریتی کلیسا، چند سرپرست با وظایف مختلف تعیین میکرد و بر کار سرپرستها نظارت داشت. برای درک بهتر این مفهوم، میتوانید سریال Spartacus را تماشا کنید.
هر چه در زمان پیش رفتیم، از شدت خشونت و جنگ کاسته شد و مردم در سرزمینهای مشخصی، ساکن شدند تا در آرامش نسبی زندگی کنند. در این دوره، اغلب به کشاورزی و دامداری روی آورده بودند و البته تولیداتی مانند لباس، ابزار کشاورزی و غیره هم در حجم کم (خیلی کمتر از تقاضا)، بهصورت خانگی یا محلی تولید میشد که ابتدا پاسخگوی نیاز خانواده بود و سپس برای تهاتر، ساخته میشد. در این دوران نیز همچنان نظام بردهداری یا ارباب رعیتی را شاهد بودیم اما از شدت خشونتها نسبت به گذشته، کاسته شده بود. اگر بهدنبال یک تصور شفاف از حال و هوای آن دوران هستید، میتوانید سریال پس از باران را تماشا کنید.
در این دوران، دنیا مجموعهای از قبایل، جمعیتها و ملتهایی بود که گاهی از وجود هم مطلع نبودند و یا بهصورت اتفاقی یکدیگر را پیدا میکردند. بدیهی است که در آن دوران، چون وسایل ارتباط جمعی، حمل و نقل عمومی و اطلاعرسانی سریع به شکل امروز وجود نداشت، این قبایل از توانمندی، محصولات، دارایی و… قبایل دیگر بیاطلاع یا حداقل، کم اطلاع بودند. یعنی ممکن بود نیاز یک قبیله به کالای الف، در قبیلهای دیگر در حال تولید بود و آن قبیله (ب)، به شدت نیازمند محصولات یا دستسازههایی بود که در قبیله الف تولید میشدند اما عمق آگاهی و ارتباط، آنقدر کم بود که تعامل شکل نمیگرفت.
در این مرحله بود که شغل سوداگری (Mercantilisme) ظهور یافت. مرکانتیلیسم از قرن شانزدهم تا نیمه قرن هجدهم رواج داشت و بیشترین سهم را در ایجاد خصلت تهاجمی خصومت، رقابت و استعمار در نظام اقتصادی سرمایهداری داشت. در زمان مرکانتیلیسم یعنی مدت زمان بین قرون شانزدهم تا هجدهم، استدلال میشد که موقعیت حد مطلوب برای یک کشور در ارتباط با تجارت خارجی وقتی حاصل است که آن کشور بتواند صادرات خود را افزایش و واردات را کاهش دهد.
اگر با مطالعه مبحث سوداگری، به تاریخچه این موضوع علاقمند شدید، پیشنهاد میکنیم حتماً فصول ابتدایی کتاب تاریخ عقاید اقتصادی اثر مرحوم پروفسور تفضلی را مطالعه فرمایید. در این کتاب، با نثری شیوا، داستانگونه و زیبا، به بررسی ریشه اقتصاد، نحوه شکلگیری و تغییرات آن پرداخته شده که برای درک بهتر روند پیدایش مدیریت، کمک مؤثر و شایانی خواهد بود.
اکنون به زمان آدام اسمیت میرسیم که او را پدر علم اقتصاد مدرن مینامند (اینکه بشر تا این اندازه علاقه دارد برای هر چیزی پدر و مادر تعیین کند هم در نوع خود جالب است). آدام اسمیت فرزند یک مشاور حقوقی برجسته در شهر تاریخی کیرکالدی در منطقهی فایف در اسکاتلند بود. تاریخ دقیق تولد آدام اسمیت به روشنی مشخص نیست ولی مراسم نامگذاری او در پنجم ژوئیهی سال ۱۷۲۳ میلادی انجام گرفته است. در ۱۵ سالگی، اسمیت وارد دانشگاه گلاسگو شد و شروع به خواندن فلسفهی اخلاق و فلسفهی اجتماعی کرد و در آنجا فلسفهی علم اخلاق را تحت نظر فرانسیس هاچسون که اسمیت بعدها او را “هاچستونی که هرگز نباید فراموش شود” خواند فراگرفت. در سال ۱۷۴۰ میلادی اسمیت با بورس ویژهی سنل دانشگاه گلاسکو وارد کالج بالیول در دانشگاه آکسفورد شد و در ۱۷۴۶ میلادی آن جا را ترک کرد.
نقش آدام اسمیت در شکلگیری مدیریت، غیرقابل انکار است هرچند او را یک اقتصاددان میدانیم. این نکته، اشاره به “میان رشتهای بودن” علم مدیریت دارد. در ادامه خواهید دید در کنار اقتصاد، چگونه مهندسی هم به تکامل مدیریت کمک کرده است.
همچنین، اگر دروس را تا انتها مطالعه فرمایید، از تأثیرگذاری “زیستشناسی”، “ریاضیات” و… هم بر مدیریت، شگفتزده خواهید شد. از این جهت، اگر علاقمند به حوزه مدیریت کسب و کار هستید، پیشنهاد میکنیم به مطالعههای خود، وسعت ببخشید.
آدام اسمیت، در سال ۱۷۷۶ کتاب “ثروت ملل” را ارائه داد؛ کتابی که ده سال نوشتن آن طول کشیده بود. مطالعه اصل این کتاب، شما را به چالشهای جدی خواهد کشید اما اگر علاقمند در حد آشنایی با کتاب ثروت ملل هستید، میتوانید اثر ارزشمند استاد همایون کاتوزیان را با عنوان “آدام اسمیت و ثروت ملل” مطالعه فرمایید. این کتاب، شدیداً تحت تأثیر اتفاقات همان دوران که مصادف با انقلاب اول صنعتی بود، نوشته شده است. البته در درسهای بعدی بهصورت اختصاصی این دوران را مورد بررسی قرار دادهایم اما بهعنوان آشنایی، نکاتی را لازم است بدانید و سپس، اثرات این نکات بر سبک مدیریت فعلی را، درک نمایید.
در آن دوران که حجم تقاضا بسیار بیشتر از حجم تولید یا عرضه بود، سرعت و بهرهوری کمّی، یکی از دغدغه تولیدکنندگان محسوب میشد؛ آدام اسمیت در کتاب ثروت ملل، تأکید فراوان بر تخصصی شدن کارها و شکستن کار به مراحل کوچک دارد. او تولید سنجاق را بهعنوان مثال مطرح میکند. تقسیم کار نقطه آغازین تئوری رشد اقتصادی آدام اسمیت است. او مدعی بود که تقسیم کار به بهترین وجه سبب بهبود کمیّت و کیفیت تولید نیروی کار میشود. تقسیم کار یعنی تولید هر کالا را به مراحلی تقسیم و هر مرحله را به یک فرد واگذار نماییم. اسمیت برای توضیح مفهوم تقسیم کار نمونه کارگاه سنجاق سازی را بررسی میکند. وی تولید سنجاق را به “هجده” مرحله تقسیم میکند (۱.تولید سیم ۲. بیرون آوردن سیم ۳. صاف کردن سیم ۴. بریدن سیم ۵.تیز کردن نوک سیم ۶.تهیه ورقه برای ته سنجاق ۷.تهیه الگوی ته سنجاق ۸.تهیه ته سنجاق ۹.وصل کردن سنجاق به ته آن و…)؛
اگر یک کارگر به تنهایی تمام فرآیند تولید را پوشش دهد به سختی میتواند روزانه دوازده عدد سنجاق تولید کند و با تلاش فراوان بعید است که بتواند این عدد را به روزی ۲۰ عدد برساند. مشاهده میشود که هر مرحله از کار میتواند توسط یک کارگر انجام شود، در این صورت هجده کارگر بیش از هجده برابر یک کارگر در روز میتوانند سنجاق تولید نمایند. اسمیت میگوید در صورت تقسیم کار هر کارگر میتواند روزانه چهار هزار و هشتصد سنجاق تولید نماید؛ در صورتی که قبل از تقسیم کار هر کارگر نمیتوانست حتی بیست سنجاق در روز تولید کند.
اگر به وضعیت فعلی کسب و کارها (بهخصوص کسب و کارهای کوچک و متوسط) ایرانی نگاه کنید، همچنان خواهید دید که برخی مدیران، تمایل شدید به شکستن مراحل کار و شلوغ کردن کسب و کار خود دارند. البته این موضوع در زمان اسمیت، از دو جهت توجیه داشت. اول اینکه نیروی کار ماهر نیاز نبود و دوم اینکه حجم تقاضا آنقدر بالا بود که تولید توسط افراد ماهر در حجم کم، صرفه اقتصادی نداشت و هزینه تعداد بالای کارگر، به واسطه سود زیاد ناشی از فروش بدون دردسر، در صورتهای مالی گم میشد! اما در شرایط فعلی، آیا همچنان این دو حکم برقرار است؟
از اسمیت که گذشتیم، به عصر خودنمایی مفهوم “مدیریت” رسیدیم؛ جایی که فردریک تیلور (Frederick Winslow Taylor) که یک مهندس مکانیک امریکایی بود، تلاش کرد اوضاع تولید را بهینه کند. تیلور مهندس مکانیک بود و آن زمان که هنوز علم روانشناسی به وسعت امروز گسترش نداشت، بدیهی بود که همه چیز را مکانیکی و صلب میدید. مهندس تیلور عقیده داشت کارگران، تعدادی احمق بیخاصیت هستند که هرگز به اندازه توانایی واقعی خود کار نمیکنند به همین دلیل، باید شیوههایی خلق کرد که آنها مجبور شوند بهینه و حداکثری بیگاری کنند. او در کتاب “مدیریت علمی” خود، اصولی را پیشنهاد میدهد که بر اساس آن میتوانیم مدیریت بهینهتر را تجربه کنیم.
انتقادهای زیادی به تیلور وارد است اما پیش از اینکه بخواهیم در سال ۲۰۲۴ او را نقد کنیم، شاید لازم باشد شرایط دوران کاری تیلور را درک و سپس انتقاد کنیم. محمدرضا شعبانعلی میگوید:
“دوران تیلور را میتوان چنین توصیف کرد که اگر چه فولاد و آتش و ماشینآلات صنعتی همگی پیش از تیلور کشف و اختراع شده بودند، اما میتوان گفت آمریکای زمان تیلور، اوج قدرتنمایی دود و آتش و آهن بود. صنعت به سرعت در حال رشد بود و بهنظر میرسید که تفکر قدیمی کارگران و سرپرستان تولید – که انگار هنوز در عصر ماقبلصنعتی زندگی میکردند – مهمترین گلوگاه رشد است.”
در حقیقت در دورهی سخت و صلب، تیلور چارهای جز این اقدامها نداشت و اگر این مجموعه اقدام، توهین، سختگیری و… نمیشد، معلوم نیست که روند مدیریت، تولید و چابکی، به کجا ختم میشد. از آن مهمتر، منتقدین تیلور، به سراغ روشهای انسانیتر رفتند تا او را نقد کنند اما سبب پیشرفت و توسعه علم شد. تیلور آنقدر سختگیری و توهین کرد که کارگران به او تذکر دادند بیشتر مراقب باشد چون ممکن است در مسیر کارخانه به خانه و برعکس، هر اتفاقی رخ دهد.
یکی از اصطلاحاتی که تیلور بسیار دوست داشت Soldiering بود یعنی رفتار به سبک سربازها. تیلور پای این اصطلاح را که در زبان غیررسمی نظامیان آمریکایی رایج بود به قلمرو مدیریت باز کرد. اگر سرباز باشید، علاقهای ندارید کاری را که به شما واگذار شده با حداکثر سرعت انجام دهید. چون بلافاصله کار بعدی به شما واگذار خواهد شد. تیلور معتقد بود که سربازها به دو علت کارها را به سبک سربازانه انجام میدهند. نخست اینکه نمیخواهند زیاد کار کنند و توقع سرپرست خود را بالا ببرند. دیگر اینکه معمولاً در کار خود متخصص نیستند. سیستم سربازی معمولاً چندان بر شایستهسالاری تکیه نمیکند و صرفاً هر سرباز را در جایی قرار میدهد.
مهندس تیلور میگفت باید تلاش کنیم که کارگران آمریکایی سربازانه کار نکنند. او گاهی اشاره میکرد که بخشی از خرابیهای دستگاههای کارگاهها عمدی هستند و همهی مشکلات فنی ناشی از استهلاک نیست. همچنین معتقد بود که کارگران باتجربه به همان نسبت که کار را بهتر بلدند، کمکاری را هم بهتر بلدند و به انواع روشهای خلاقانه برای فرار از کار مجهز هستند.
البته اگر لحن تیلور را نگاه کنیم، متوجه خواهیم شد که نفرت از او، خیلی هم غیرمنطقی نبوده است. این جمله از تیلور را بخوانید و احساس کارگر آن دوران را تجسم کنید:
” کسی که انقدر احمقه که کار کردن با آهن خام رو انتخاب کرده و به این کار راضیه، واضحه که از علم و دانش این کار سر در نمیاره!”
علاوه بر این، بسیاری از منتقدان تیلور گفتهاند و میگویند که او حاضر بود کارگران را زیر چرخدندههای صنعت له کند تا سود سرمایهداران و مالکهای ماشینآلات را افزایش دهد. ناگفته نماند که در عصر حاضر هم برخی مشاورها، همین سبک را پیش گرفتهاند تا با حداکثر کردن سود مالکین، خود را سهیم در سود کنند اما غافل از اینکه اختراع دوباره چرخ، منفعتی ندارد. این سبک در بلندمدت، سبب نابودی فرد و کسب و کارش خواهد شد.
ما در این درس قرار بود روند شکلگیری مدیریت را شرح دهیم؛ آنچه در بالا مطالعه کردید را بهصورت یکپارچه در ذهن خود متصور شده و به تیلور فکر کنید که در چه شرایط سختی، میخواست بهرهوری عددی را بالا ببرد. در حقیقت اگر بخواهیم سیستمی به موضوع پیدایش مدیریت نگاه کنیم، نخواهیم توانست یک تاریخ خاص برای شکل گرفتن مدیریت را اعلام و به آن استناد کنیم. در حقیقت روند دنیا به سمتی رفت که تیلور توانست آن را جمعبندی کرده و تحت عنوان “مدیریت علمی” به دنیا عرضه کند. بعد از این بود که مدیریت به شکل تصاعدی شاخ و برگ گرفت تا امروز که تقریباً همه در Bio صفحه اینستاگرام خود، عبارت مشاور مدیریت کسب و کار را هم نوشتهاند.
بدون دیدگاه