تحول کسب و کارهای کوچک و متوسط با
«مدلهای شبیهسازی» دینامیک سیستمها
چرا روشهای سنتی برای رشد پایدار
کسب و کارهای کوچک کافی نیستند؟
مدیران و بنیانگذاران کسب و کارهای کوچک و متوسط (SMEs) همواره با چالش یک سؤال بنیادی روبهرو هستند، چرا با وجود تلاش بیوقفه و تصمیمات منطقی، رشد به دست آمده یا پایدار نیست یا ناگهان در یک بحران کوچک فرومیریزد؟ حقیقت این است که اغلب روشهای سنتی مدیریت، بر تحلیلهای لحظهای، خطی و مبتنی بر اجزای منفرد کسب و کار متکی هستند، این در حالی است که ماهیت اصلی کسب و کار، یک سیستم پیچیده و پویا است. در دنیای امروز که عدم قطعیت و سرعت تغییرات، حکمفرمای بازار است، تکیه بر گزارشهای مالی گذشته و تحلیلهای ساده علّت و معلولی، دیگر نمیتواند تضمینکننده بقا و رشد پایدار باشد. برای تحول حقیقی و خروج از دام تکرار اشتباهات، باید مدل ذهنی خود را تغییر داده و با استفاده از ابزارهای تحلیلی پیشرفته، به لایههای پنهان ساختار و روابط داخلی کسب و کار نفوذ کنیم، ابزاری مانند «مدلهای شبیهسازی» دینامیک سیستمها، کلید این تحول هستند. این مدلها به ما اجازه میدهند آینده را قبل از وقوع، در محیطی امن تجربه کنیم و ریشههای واقعی عدم پایداری را بیابیم، نه فقط علائم ظاهری آن را.
چالشهای ذاتی و پیچیدگیهای پنهان
در کسب و کارهای کوچک و متوسط
کسب و کارهای کوچک، برخلاف ظاهر سادهشان، به واسطه محدودیت منابع مالی، انسانی و زمانی، در معرض مجموعهای از فشارهای سیستمی قرار دارند که اغلب نادیده گرفته میشوند. یکی از بزرگترین این چالشها، وابستگی متقابل شدید میان بخشهای مختلف است؛ به گونهای که هر تصمیم در یک بخش (مثلاً بازاریابی) به سرعت و به شکلی غیرمنتظره، پیامدهای عمیقی بر بخشهای دیگر (مانند تولید یا نقدینگی) میگذارد. پیچیدگی دیگر، حضور متغیرهای تأخیری یا همان تأخیرهای سیستمی است. برای مثال، سرمایهگذاری امروز در آموزش کارکنان، نتیجهاش ماهها بعد در کیفیت خدمات یا کاهش نرخ ترک کار (Attrition) دیده میشود. این تأخیرها، ارتباط میان علّت و معلول را مخدوش میکنند، تصمیمگیرندگان را به اشتباه میاندازند و باعث میشوند مدیران به جای ریشههای ساختاری، به دنبال «مقصران» بگردند. این شرایط، ضرورت وجود یک مشاور کسب و کار متخصص در مدیریت سیستمها را دوچندان میکند تا با شناسایی این الگوهای پنهان و حلقههای تقویتی یا کاهشی، راهنمایی برای تدوین یک نقشه راه اختصاصی و مؤثر باشد.
نیاز به درک سیستم به جای درک صرفاً
اجزای آن: معرفی لزوم تفکر سیستمی
تفکر سیستمی در واقع چارچوب ذهنی لازم برای عبور از نگاه قطعهای و خطی به نگاه کُلنگر و پویا است. در مدیریت سنتی، زمانی که فروش کم میشود، مدیر بلافاصله به دنبال راهکارهای کوتاهمدت برای افزایش تبلیغات میگردد و زمانی که یک کارمند کلیدی، شرکت را ترک میکند، تمرکز بر جایگزینی سریع او قرار میگیرد. اما تفکر سیستمی به ما میآموزد که این رویدادها، تنها نشانههای سطح بالایی هستند که ریشه در ساختار عمیقتری دارند. ترک کار پرسنل، ممکن است پیامد تأخیر در بازخوردهای مدیریتی، کمبود منابع یا سیاستهای غلط جبران خدمات باشد که در طول زمان انباشته شدهاند. اگر نگاه ما فقط بر اجزا متمرکز باشد، هیچگاه به الگوی تکرار شوندهای که باعث تولید نتایج نامطلوب میشود، دست نخواهیم یافت. لذا، لزوم تفکر سیستمی برای مدیران و کارآفرینان در این است که به جای واکنش به رویدادها، ساختارها و روابط علّت و معلولی که تولیدکننده این رویدادها هستند را شناسایی، تحلیل و در نهایت بهینه کنند تا امکان رشد سیستمی و پایدار برای کسب و کار فراهم آید.
توضیح مختصر و تخصصی درباره دینامیک
سیستمها به عنوان ابزار تحلیلی پیشرفته
دینامیک سیستمها یک روششناسی علمی و تخصصی است که توسط جی. دابلیو. فارستر در اواخر دهه پنجاه میلادی پایهگذاری شد. این ابزار قدرتمند، بر اساس اصول تفکر سیستمی بنا شده و هدف اصلی آن، درک و تحلیل چگونگی تغییر سیستمها در طول زمان است. این روش، با استفاده از مُدلسازی ریاضی و شبیهسازی کامپیوتری، قادر است تعامل میان اجزای مختلف یک سیستم را به تصویر بکشد. تمرکز دینامیک سیستمها بر روی مفاهیم محوری مانند حلقههای بازخورد تقویتی و حلقههای بازخورد کاهشی و همچنین مخازن انباشتگی (معروف به Stock and Flow) است. این ابزار تحلیلی پیشرفته، صرفاً یک نمودار نیست، بلکه یک «آزمایشگاه مجازی» است که به استراتژیست رشد سیستمی اجازه میدهد تا اثر تصمیمات مختلف (از جمله سرمایهگذاری، استخدام یا تغییر سیاستهای فروش) را در یک بازه زمانی چند ساله شبیهسازی کند و قبل از اعمال تغییرات پرهزینه در دنیای واقعی، از موفقیت یا شکست بالقوه آنها آگاه شود.
درک عمیقتر از دینامیک سیستمها و شبیهسازی
زمانی که کسب و کاری دچار نوسانات شدید در فروش یا نقدینگی میشود، اغلب مدیران مانند پزشکی که تنها به تب بیمار توجه میکند، به دنبال راهحلهای سریع و سطحی میگردند. اما برای یک مشاور کسب و کار با دیدگاه سیستمی، لازم است بدانیم که هیچ پدیدهای در سیستم به صورت اتفاقی رخ نمیدهد، بلکه نتیجه ساختاری است که آن را تولید میکند. شبیهسازی دینامیک سیستمها در اینجا نقش یک دستگاه امآرآی (MRI) پیشرفته را برای کسب و کار ایفا میکند. این شبیهسازی به ما کمک میکند تا با تبدیل روابط کیفی (مانند رضایت مشتری یا فشار کاری پرسنل) به مدلهای کمی و ریاضیاتی، یک تصویر شفاف و سهبعدی از نحوه عملکرد داخلی سیستم به دست آوریم. این رویکرد، ما را از حدس و گمانهای مدیریتی رها کرده و قادر میسازد تا پیشبینی کنیم که اگر امروز منابع بازاریابی را دو برابر کنیم، نقدینگی در شش ماه آینده دقیقاً چه تأثیری خواهد پذیرفت. هدف نهایی، نه فقط حل مسأله پیچیده فعلی، بلکه تجهیز مدیران به ابزاری است که بتوانند با درک عمیق این الگوها، نقشه راه رشد پایدار و قابل اتکا را برای سالهای آتی ترسیم نمایند.
دینامیک سیستمها چیست؟
(تأکید بر تفاوت آن با تحلیل خطی و ایستا)
بسیاری از تحلیلهای مدیریتی رایج، متأسفانه خطی و ایستا هستند. به عنوان مثال، در تحلیل خطی فرض میشود که “اگر ورودی X را دو برابر کنیم، خروجی Y نیز دو برابر خواهد شد.” یا در تحلیل ایستا، تنها به یک نقطه از زمان (مانند صورت سود و زیان یک ماه خاص) توجه میشود. اما دینامیک سیستمها این فرضیات سادهانگارانه را رد میکند، چرا که ماهیت یک کسب و کار، غیرخطی و به شدت پویا است. این روششناسی، بر این مفهوم کلیدی تأکید دارد که وضعیت امروز یک سیستم، نه تنها به ورودیهای آن وابسته است، بلکه به تاریخچه، روابط و ساختارهای بازخوردی درونی آن نیز بستگی دارد. به زبان ساده، دینامیک سیستمها به جای پرسیدن “اکنون چه اتفاقی افتاد؟”، میپرسد “چرا این الگو به مرور زمان تکرار میشود؟” تفاوت اصلی در این است، تحلیل سنتی، صرفاً اجزا را جداگانه بررسی میکند، در حالی که دینامیک سیستمها، به تعاملات میان این اجزا در طول زمان توجه دارد. این رویکرد به استراتژیست رشد سیستمی اجازه میدهد تا به جای واکنش به بحرانها، مدلهای ذهنی ایجادکننده بحران را در ساختار سیستم شناسایی و متحول سازد. این دیدگاه، لازمه دستیابی به تفکر سیستمی کاربردی در سطح کلان است.
نقش حلقههای بازخورد (Feedback Loops)
در ایجاد الگوهای رشد، رکود یا شکست
قلب تپنده هر سیستم پویا، شبکهای از حلقههای بازخورد است که تعیینکننده سرنوشت آن سیستم هستند. درک این حلقهها، مهمترین بخش از تفکر سیستمی برای مدیران کسب و کار است. این حلقهها به دو دسته اصلی تقسیم میشوند؛ اول، حلقههای تقویتی (Reinforcing Loops) که اثر یک عمل را تقویت و تشدید میکنند. به عنوان مثال، افزایش کیفیت محصول منجر به افزایش رضایت مشتری میشود، که خود باعث افزایش بازاریابی دهان به دهان شده و در نهایت، رشد فروش را به صورت تصاعدی تقویت میکند. دوم، حلقههای کاهشی معروف به Balancing Loops که وظیفه حفظ تعادل و بازگرداندن سیستم به حالت اولیه را دارند. به عنوان مثال، رشد سریع تقاضا منجر به افزایش زمان انتظار مشتریان میشود که خود باعث کاهش رضایت و در نهایت، کاهش رشد تقاضا خواهد شد. تمام الگوهای بلندمدت در یک کسب و کار، از رشد ویروسی تا رکود مداوم، نتیجه برتری یک نوع حلقه بازخورد بر دیگری است. یک مشاوره کسب و کار با رویکرد سیستمی، ابتدا این حلقهها را نقشهکشی میکند تا مشخص شود که انرژی مدیران به جای تقلا در برابر نیروی کاهشی، صرف تقویت هوشمندانه حلقههای تقویتی در نقشه راه کسب و کار شود.
مفهوم تأخیرهای سیستمی (Delays) و
اثر آنها بر تصمیمگیریها و نتایج مالی
یکی از حیاتیترین و در عین حال نادیده گرفتهشدهترین مؤلفهها در دینامیک سیستمها، مفهوم تأخیرهای سیستمی است. تأخیر، یعنی فاصله زمانی میان یک عمل (علّت) و ظهور کامل نتیجه آن (معلول). به عنوان مثال، زمان لازم برای استخدام یک کارشناس خبره، یا مدت زمان بین آغاز یک کمپین تبلیغاتی و افزایش محسوس درآمد. مشکل زمانی ایجاد میشود که مدیران، به دلیل وجود این تأخیرها، ارتباط میان عملکرد فعلی و تصمیمات گذشته را گم میکنند. اگر در شرایط رشد، سیستم با تأخیر پاسخ دهد، مدیر تصور میکند که سرعت رشد کم است و بیش از حد سرمایهگذاری میکند (بیشفرمانی). برعکس، در شرایط نزولی، قبل از آنکه اثر سیاستهای اصلاحی نمایان شود، مدیر دچار وحشت شده و سیاستهای انقباضی شدیدی اعمال میکند (کمفرمانی). این واکنشهای نامتناسب به تأخیرها، منجر به نوسانات مالی شدید، افزایش هزینهها و اتلاف منابع میشود. درک تخصصی تأخیرها و لحاظ کردن آنها در مدلهای شبیهسازی، کمک میکند تا مدیران، قضاوتهای دقیقتری داشته باشند و در تدوین نقشه راه، زمانبندی مناسبی برای اثرگذاری سیاستها در نظر بگیرند.
چگونه مدلهای ذهنی مدیران به صورت
ناخواسته در سیستم سازمان نمود پیدا میکنند؟
مُدلهای ذهنی یا حتی طرحوارههای ناسازگار، عینکهایی هستند که مدیران با آنها دنیا را میبینند و بر اساس آنها تصمیم میگیرند. این مدلها، فرضیات عمیق و اغلب ناخودآگاهی هستند که درباره نحوه کارکرد کسب و کار، کارکنان، مشتریان و رقبا در ذهن شکل گرفتهاند. یک مدیر ممکن است به طور ناخودآگاه اعتقاد داشته باشد که “تنها راه افزایش بهرهوری، نظارت شدید است” یا “فقط کاهش قیمت، فروش را زیاد میکند”. این مدلهای ذهنی، به صورت ناخواسته و از طریق سیاستها، ساختارها و فرآیندها در سیستم کسب و کار نهادینه میشوند. به عنوان مثال، اعتقاد به نظارت شدید، منجر به طراحی فرآیندهای بوروکراتیک، تأخیر در تصمیمگیریها و کاهش خلاقیت پرسنل میشود. در واقع، این مدلهای ذهنی، تبدیل به “حلقههای بازخورد” خاصی میشوند که الگوهای نامطلوب را تولید میکنند. کار یک استراتژیست رشد سیستمی، ابتدا آشکار کردن این مدلهای ذهنی پنهان است، چرا که تحول حقیقی در یک سازمان، تنها زمانی آغاز میشود که مدیران بتوانند مدلهای ذهنی محدودکننده خود را زیر سؤال ببرند و با استفاده از بینش حاصل از شبیهسازی، آنها را با دیدگاهی سیستمی و واقعبینانه جایگزین کنند. این تحول، زیربنای اصلی یک مدیریت کسب و کار موفق است.
ساختار مدل شبیهسازی: از مفهوم
تا کاربرد عملیاتی در SMEها
مدل شبیهسازی دینامیک سیستمها دیگر یک ابزار آکادمیک و صرفاً تئوری نیست، بلکه یک ضرورت عملیاتی برای مدیرانی است که به دنبال رشد سیستمی و پیشبینی پذیر هستند. ساختار این مدل، فراتر از نرمافزارهای پیچیده، شامل نقشهکشی منطقی روابط میان متغیرها است، که در نهایت به شکل یک ماکت مجازی از کسب و کار شما درمیآید. برای یک کسب و کار کوچک و متوسط (SME)، این مدلسازی از همان ابتدا باید کاربردی و هدفمند باشد. ما فرآیند را با شناسایی چالش اصلی یا «مسئله پیچیده» آغاز میکنیم، مثلاً نوسانات شدید سودآوری یا عدم موفقیت استراتژیهای جدید. سپس، متغیرهای کلیدی مانند نرخ جذب مشتری، نرخ ترک کار پرسنل و میزان موجودی را به عنوان «انباشتها» و جریانهای ورودی و خروجی مرتبط با آنها را به عنوان «جریانها» تعریف میکنیم. این فرآیند ساختاردهی، مدیران را وادار میکند تا مدل ذهنی خود را شفاف سازند و برای اولین بار، تمام بخشهای مرتبط با مشکل را در یک فضای واحد مشاهده کنند تا بتوانند یک نقشه راه اختصاصی را بر پایه حقایق سیستمی تدوین کنند.
معرفی ابزارهای اصلی مدلسازی
دینامیک سیستمها
برای تبدیل مفاهیم تفکر سیستمی به مدلهای عملیاتی، نیازمند ابزارهای بصری و ساختاریافته هستیم. اصلیترین این ابزارها، نمودارهای حلقههای علّت و معلولی (Causal Loop Diagrams – CLD) و نمودارهای جریان و انباشت (Stock and Flow Diagrams – SFD) هستند. نمودارهای علّت و معلولی در مرحله اول به کار میروند تا روابط کلیدی، حلقههای بازخورد تقویتی و کاهشی و مهمتر از همه، مدلهای ذهنی مدیران را به صورت کیفی نقشهکشی کنند. این نمودارها، زبان مشترکی ایجاد میکنند و پیچیدگیها را آشکار میسازند. اما زمانی که نیاز به شبیهسازی کمی و دقیقتر داریم، باید به نمودارهای جریان و انباشت روی بیاوریم. انباشتها یا همان Stocks، نماینده چیزهایی هستند که در طول زمان جمع میشوند (مانند مشتریان، موجودی کالا یا پرسنل مجرب) و جریانها (Flows) نرخ ورود یا خروج از این انباشتها را نشان میدهند. برای مثال، «انباشت مشتریان» توسط «جریان جذب مشتری» پُر و توسط «جریان ترک مشتری» خالی میشود. دینامیک سیستمها با مدلسازی دقیق این ساختارها، به مشاوره کسب و کار کمک میکند تا تأثیر استراتژیها را به صورت عدد و رقم و نه حدس و گمان، در طول زمان پیشبینی کند.
تبدیل فرضیات کیفی کسب و کار
به مدلهای کمی و قابل آزمایش
یکی از بزرگترین موانع در مدیریت کسب و کار، تکیه بر فرضیات کیفی و احساسی است. مثلاً ممکن است مدیری فرض کند که “اگر تبلیغات را دو برابر کنم، فروش حتماً بهتر میشود.” اما چقدر بهتر؟ با چه تأخیری؟ و چه تأثیری بر کیفیت و به تبع آن، وفاداری مشتری میگذارد؟ مدلسازی دینامیک سیستمها این فرضیات را به دادههای کمی و قابل آزمایش تبدیل میکند. این فرآیند ابتدا با استخراج دادههای تاریخی شرکت و همچنین تخمینهای کارشناسی (Expert Estimation) برای روابطی که دادهای برای آنها موجود نیست، آغاز میشود. سپس هر فرضیه کیفی، در قالب یک معادله ریاضی یا یک تابع رفتاری در مدل گنجانده میشود. به عنوان مثال، فرضیه «کاهش قیمت منجر به افزایش تقاضا میشود» تبدیل به یک تابع غیرخطی میشود که رابطه حساسیت تقاضا به تغییرات قیمت را نشان میدهد. با این رویکرد، ما از یک بحث کیفی مدیریتی به یک محیط آزمایشگاهی کامپیوتری میرسیم که میتوانیم با خیال راحت دهها سناریوی مختلف را اجرا کرده و پیامدهای هر سیاست را در محیطی امن مشاهده کنیم. این شفافیت، مهمترین ابزار برای یک استراتژیست رشد سیستمی جهت تدوین یک نقشه راه مطمئن است.
مثال کاربردی ۱: شبیهسازی تأثیر سیاستهای
قیمتگذاری بر وفاداری مشتری و نقدینگی
تصور کنید یک SME در حوزه خدمات با چالش کاهش سهم بازار روبهرو است و تیم مدیریت به دنبال کاهش قیمت برای جذب سریعتر مشتریان است. در تحلیل خطی، کاهش قیمت (ورودی) مستقیماً منجر به افزایش تقاضا (خروجی) میشود. اما مدل شبیهسازی دینامیک سیستمها، کُل سیستم را به کار میگیرد. در این مدل، ما حلقههای زیر را تعریف میکنیم، کاهش قیمت منجر به جذب مشتریان جدید میشود (حلقه تقویتی کوتاهمدت). اما همین کاهش قیمت، به مرور زمان باعث کاهش حاشیه سود میشود، که خود کاهش توان شرکت برای سرمایهگذاری در بهبود کیفیت یا خدمات پس از فروش را در پی دارد (جریان کاهشی). کاهش کیفیت، به نوبه خود، وفاداری مشتریان موجود را کاهش میدهد و نرخ ترک مشتری افزایش مییابد (حلقه کاهشی بلندمدت). شبیهسازی به ما نشان میدهد که در سه ماه اول، فروش صعودی است، اما در نه ماه آینده، اثر مخرب کاهش کیفیت، تمام سود حاصل از جذب مشتری جدید را از بین میبرد و نقدینگی را به زیر سطح بحرانی میرساند. این بینش سیستمی، مدیر را متقاعد میکند که به جای کاهش قیمت، باید از سیاست افزایش ارزش یا Value-added Strategy در نقشه راه استفاده کند (تصویر را ببینید).
مثال کاربردی ۲: استفاده از شبیهسازی برای
بهینهسازی زنجیره تأمین و مدیریت موجودی
مدیریت موجودی یکی از نقاط اهرمی حیاتی در کسب و کارهای کوچک و متوسط است که تأثیر مستقیمی بر هزینهها و رضایت مشتری دارد. بسیاری از شرکتها به صورت واکنشی موجودی را مدیریت میکنند، زمانی که انبار خالی میشود، سریعاً سفارش بزرگ میدهند و زمانی که انبار پُر است، توقف خرید میکنند. این رفتار باعث ایجاد نوسان معروف اثر شلاقی (Bullwhip Effect) در زنجیره تأمین میشود. با استفاده از شبیهسازی دینامیک سیستمها، میتوانیم حلقههای بازخورد متعددی که این پدیده را ایجاد میکنند، شناسایی کنیم. این حلقهها شامل تأخیر در ارسال سفارشها، تأخیر در تولید و تغییرات در پیشبینی تقاضا هستند. مدلسازی به ما نشان میدهد که چگونه یک تأخیر کوچک در زمان تحویل مواد اولیه (مثلاً یک ماه)، در نهایت منجر به نوسانات شش ماهه در سطح موجودی انبار میشود و این نوسان، چطور بر جریان نقدینگی تأثیر میگذارد. راهکار سیستمی، به جای افزایش ظرفیت انبار یا سفارشهای عجولانه، بر مدیریت هوشمندانه تأخیرها و به اشتراکگذاری شفاف اطلاعات در کُل زنجیره تأمین متمرکز میشود. این رویکرد به مدیریت کسب و کار کمک میکند تا با کمترین سرمایه و بیشترین اثربخشی، از یک سیستم تأمین واکنشی به یک سیستم تابآور و پیشبینی پذیر حرکت کند.
نگاه به آینده کسب و کار با لنز سیستمی
همانگونه که در این مقاله به تفصیل بیان شد، تحول واقعی در کسب و کارهای کوچک و متوسط، نه در اصلاحات جزیی و لحظهای، بلکه در تغییر کامل دیدگاه از تحلیل خطی به تفکر سیستمی نهفته است. در واقع، بقاء و رشد پایدار در دنیای پرنوسان امروز، دیگر یک اتفاق نیست، بلکه یک نتیجه قابل برنامهریزی است که از طراحی ساختارهای سیستمی صحیح نشئت میگیرد. ما دریافتیم که مدلهای شبیهسازی دینامیک سیستمها، فراتر از یک ابزار محاسباتی، به مدیران این امکان را میدهند تا به جای واکنشهای عجولانه و غریزی، ریشههای اصلی الگوهای نامطلوب (مانند نوسانات نقدینگی، ضعف زنجیره تأمین یا ترک کار پرسنل) را در اعماق حلقههای بازخورد و تأخیرهای سیستمی کشف کنند. این مدلها، مدیران را قادر میسازند تا عواقب بلندمدت سیاستها را مشاهده کنند، فرضیات ذهنی خود را زیر سؤال ببرند و مهمتر از همه، نقاط اهرمی را شناسایی کنند؛ نقاطی که یک مداخله کوچک، میتواند بیشترین اثر تحولآفرین را در کُل سیستم ایجاد نماید. کسب و کاری که از شبیهسازی بهره میبرد، عملاً دارای یک “شبیهساز پرواز” است که میتواند قبل از به خطر انداختن منابع واقعی، دهها سناریوی استراتژیک را با اطمینان کامل آزمایش کند. لذا، زمان آن رسیده است که رویکرد مدیریت کسب و کار را از یک مجموعه فعالیتهای ایستا و مجزا، به یک سیستم پویا و یکپارچه تغییر دهید. اینجاست که نقش یک مشاوره کسب و کار متخصص در مدیریت سیستمها برجسته میشود. اگر به دنبال خروج از سردرگمیها و تدوین یک نقشه راه اختصاصی و مستحکم برای آینده کسب و کار یا مسیر شغلی خود هستید که بر پایه تحلیلهای عمیق سیستمی و دادههای علمی بنا شده باشد، تخصص یک استراتژیست رشد سیستمی میتواند شما را به سمت بهینهسازی ساختارها و دستیابی به نتایج مطلوب هدایت کند. تحول سیستمی، قدم اول برای کسب اطمینان از رشد و پایداری در هر شرایطی است.