مجموعه دروس مهارت های نرم

آموزش های کاربردی برای کارکنان و مدیران


مانعی به‌نام طرح‌واره

مقدمه – تله‌های زندگی

آیا اغلب اوقات جذب افرادی می‌شوید که بی‌مِهر و کم عاطفه هستند؟ آیا احساس می‌کنید که نزدیک‌ترین افراد زندگی هم به شما توجه کافی ندارند؟

آیا احساس می‌کنید انسانی بی‌ارزش هستید؟ آیا احساس می‌کنید به‌دلیل ارزش پایینی که دارید، اطرافیان شما را نمی‌پذیرند و دوستتان ندارند؟

آیا خواسته‌های دیگران را بر نیازهای خودتان ترجیح می‌دهید؟ آیا در راه فداکاری برای دیگران، چنان افراط می‌کنید که به خواسته‌های خودتان اصلاً نزدیک هم نمی‌شوید؟ آیا نیازهای واقعی خودتان را نمی‌شناسید؟

آیا نگران هستید که مبادا اتفاقات ناگواری برای شما پیش بیاید؟ آیا یک درد خفیف یا زخم سطحی، شما را وحشت‌زده می‌کند یا به فکر فرو می‌برد؟

آیا متوجه شده‌اید که علیرغم برخورداری از تشویق و تحسین اجتماعی، باز هم احساس نارضایتی و بی‌کفایتی می‌کنید؟

چنین الگوهایی را (فقط همین‌ها نیستند)، تله‌های زندگی می‌نامند. در این درس، یازده تله شایع در زندگی را با هم بررسی خواهیم کرد. همه‌ی ما در دوران کودکی، به روش‌های مختلف آسیب دیده‌ایم. طرد، انتقاد، حمایت افراطی، بد رفتاری، بی‌توجهی، محرومیت و غیره. در اثر این تجارب اولیه، تله‌های زندگی، بخشی از وجود من و شما شده است.

“آیدا چهل و دو سال دارد و در خیلی از زمینه‌ها، از استعداد شگرفی برخوردار است؛ اما زمین‌گیر شده چون نگرانی‌ها و ترس‌های زیادی را درون خود تجربه می‌کند. علیرغم مصرف داروی آرامبخش، او در تله زندگی آسیب‌پذیر گرفتار شده است.”

با این مقدمه، به سراغ طرح‌واره‌ها خواهیم رفت؛ این درس را با حوصله دنبال کرده و در پایان، از پـرسـشـنـامـــه برای محک خود کمک بگیرید. در زمان تکمیل پرسشنامه، باید تمرکز و “صداقت” کافی با خودتان جاری بوده و حل مسأله را جستجو کنید.

در جستجوی ریشه‌ها

توسعه فردی یا همان رشد شخصی، خوب و لازم است به شرط اینکه مقدمات آن را به‌خوبی فراهم آورده باشیم. شاید بهتر باشد درس دوم از مسیر توسعه فردی را با ذکر یک نکته طلایی آغاز کنیم که توسعه فردی، گام نخست برای بهبود شرایط و حرکت به سمت رشد نیست. اگر در محاسبات خود برای تدوین نقشه راه فردی، دچار این خطا باشیم، کُل مسیر را به بیراهه خواهیم رفت؛ زمان و توان خود را در مسیری بسیار سخت، صعب‌العبور با موانع هولناک صرف می‌کنیم که در نهایت، دلزده، خسته و ناامید، آن را رها کرده و “عزت نفس” خود را کاهش می‌دهیم. اگر هم به مقصد برسیم، در یک هزینه – منفعت ساده متوجه خواهیم شد که ایکاش اصلاً وارد این مسیر نمی‌شدیم چون هزینه‌ی آن نسبت به دستاوردها، خیلی بالاتر بود.

نقشه‌راه از کجا آغاز می‌شود؟

افراد به‌سختی از نردبان موفقیت بالا می‌روند تا سرانجام (معمولاً در اواخر عمرشان) متوجه می‌شوند که نردبان را به دیواری اشتباه تکیه داده بودند!

این جمله از جوزف کمبل – Joseph Campbell John، استاد ادبیات در کالج سارالارنس نیویورک که به اسطوره شناسی مشهور است را شاید لازم باشد در مسیر نگاه خود نصب کنیم. اگر در توسعه فردی هم گرفتار موج رفتار گله‌ای شویم (چون الان تب و تابش زیاد شده و همه می‌روند، من هم بروم)، نردبان را به دیواری اشتباه تکیه خواهیم زد و در پایان، شاید فرصتی برای پایین آمدن و تلاش مجدد برایمان فراهم نباشد. همانطور که در درس اول به آن اشاره شد، در توسعه فردی و مسیر رشد شخصی، لازم است کمی از دیگران فاصله بگیریم، متر و معیار برای ماندن در مسیر را، به شاخص‌های درونی خود متصل کنیم نه واکنش، رفتار، تصمیم و حرکت دیگران.

برای دست پیدا کردن به این متر و معیار (شاخص‌های خود ترازی)، لازم است به الگوها و مسیرهای فکری که در حال حاضر بر اساس آن‌ها تصمیم‌گیری و انتخاب می‌کنیم رجوع کرده، آن‌ها را شناخته و متوجه بشویم که این الگوها و مسیرهای فکری، ما را به مسیر دلخواه و مورد نیاز می‌رسانند یا خیر؟ تصور بفرمایید برای مسافرت، مقصد را تهران تعریف کرده‌اید و قرار است از مشهد با خودروی شخصی به سمت این مقصد حرکت کنید. اگر راننده از مسیر دیگری که به تربت‌حیدریه ختم می‌شود سفر را ادامه دهد با این توجیه که به این مسیر تسلط بیشتری دارد و آن را خوب بلد است، هر چقدر هم زمان بگذرد در انتها به تهران نخواهد رسید. چون مسیر اشتباه بوده، مدل اتومبیل، تنقلات بین راه، موسیقی در حال پخش، کیفیت رانندگی، ماساژور صندلی و… اهمیتی ندارد؛ چون شما زمان را صرف رسیدن به مقصد اشتباه کرده‌اید!

مسیرهای ذهنی  و الگوهای فکری، از کودکی و به مرور در ذهن و مغز ما شکل گرفته و در حقیقت، ما آموخته‌ایم که برای تصمیم‌گیری، انتخاب، اقدام، سناریونویسی واکنش، تحلیل اوضاع و حتی تفکر به آرزوهایمان، همان خطوط و مسیر را طی کنیم (ذهن ما گمان می‌کند مسیر دیگری وجود ندارد)؛ دانش‌آموزی را تصور کنید که شمردن را تا ۹۹ بلد است، آیا عدد ۱۰۱ برای او مفهومی دارد؟ بدیهی است که اگر این مسیرهای ذهنی و الگوهای فکری قرار بود ما را رشد و توسعه فردی برسانند، تاکنون بارها رسیده بودیم پس:

“راه‌های قدیمی، به مقصد جدید نمی‌رسند!”

پس برای پاسخ گفتن به این پرسش کلیدی که نقشه‌راه از کجا آغاز می‌شود؟ باید بگوییم:

“از شناختن الگوهای فکری و تصمیم‌گیری؛ آسیب‌شناسی و سپس اقدام برای اصلاح آن‌ها.”

خانم پاتریشیا ر. آدسون (Patricia R. Adson) در مقدمه کتاب بیداری قهرمانان درون، نکته طلایی را مختصر، مفید و پنهان بیان کرده و سریع از آن عبور می‌کند؛ نکته طلایی این است که قبل از ورود به توسعه فردی، مطمئن شوید نیاز به پروسه درمانی در حوزه روان ندارید؛ به زبان ساده، خانم آدسون می‌گوید فردی که درگیر یکسری الگوهای فکری، ذهنی و ساختاری ناصحیح است، نمی‌تواند (و نباید) وارد مسیر توسعه شخصی شود.

ساختمان دو طبقه قدیمی را تصور کنید که مالک تصمیم گرفته آن را توسعه داده و دو طبقه دیگر روی آن بسازد. آیا شدنی است؟ آیا ساختار ساختمان، تحمل دو طبقه اضافه را دارد؟ شاید هم داشته باشد اما ریسک آن زیاد است. حتی اگر شدنی هم بود، به دو طبقه محدود می‌شود و شما نمی‌توانید از موقعیتی که دارید، حداکثر استفاده را انجام بدهید. ماجرای توسعه فردی بدون توجه به زیرساخت‌های روحی و روانی حکایت ساختن چند طبقه روی اسکلت فرسوده و قدیمی است.

طـــــرح‌واره‌ها

اسکلت فرسوده و قدیمی خانه مثال قبل را به یاد دارید؟ طرح‌واره‌ها، شبیه همین ساختار مندرس برای ساختمان هستند اما در مغز ما؛ از کجا آمده‌اند؟ بخشی از آن ژنتیک، بخش دیگر به نظام آموزشی و تربیتی که در آن پرورش یافته‌ایم مربوط و بخشی دیگر، به جامعه و محیطی که آنجا رشد و نمو داشته‌ایم مرتبط است. مثلاً در خانواده‌ای که پدر یا مادر، تأکید داشتند پول باعث فساد است، پولدارها بدبخت و مریض هستند، پول با خود کثافت همراه دارد و…، فرزندان غالباً در مسیر توسعه مالی، با مشکلات جدی مواجه هستند و در ذهن خود، سربازی مسلح آماده است که اجازه ندهد به سمت درآمد بیشتر گام بردارند.

اگر بخواهیم به تعریف طرح‌واره بپردازیم، آن را “کنترل آدمیزاد” می‌نامند. تصور کنید یک نفر شبیه خودتان ولی در ابعاد خیلی کوچکتر داخل جمجه‌تان نشسته، تعدادی مانیتور (صفحه نمایش) و صفحه کلید و اهرم روبرویش قرار دارد؛ او به شما می‌گوید چطور به دنیا و اتفاقات آن نگاه کن، چطور آن‌ها را تفسیر و بر اساس آن، چه واکنشی نشان بده؛ این موجود کوچک اما قدرتمند را، اجداد ما، پدر و مادر، خواهر و برادر، مدرسه، محله، دانشگاه و… ساخته و تحویل ما داده‌اند.

اگر رویدادهای یک دوره از زندگی خود را بنویسید، متوجه الگوهای تکرار شونده در احساس، تفکر، واکنش، تمایل‌ها و غیره خواهید شد که می‌توانیم آن‌ها را “طرح‌واره” نام‌گذاری کنیم.

طرح‌واره، ترجمه واژه Schema است؛ اگر به فرهنگ لغت Merriam مراجعه کنید، تعریف جالبی از آن ارائه شده است:

“یک روش ساختار یافته که برای درک موقعیت و واکنش مناسب به آن موقعیت یا محرک در ذهن ما کدگذاری شده است.”

پدر، مادر، خواهر، برادر، معلم، همسایه، دوست و…، بر اساس تجربه‌های خود و واکنش‌هایی که در پیِ آن به وجود آمده، خواسته یا ناخواسته کدگذاری‌هایی در ذهن من و شما ایجاد کرده‌اند که برای ما، تبدیل به الگوی فکری و تصمیم‌گیری شده است. مثلاً مادری که دائم از پدرِ خانواده بی‌احترامی و خیانت دیده، به فرزند خود می‌گوید: “در زندگی، به هیچ مَردی اعتماد نکنی!” حالا این کودک، مردها را یک تهدید بالقوه در ذهن خود می‌داند و ممکن است اگر در کوچه‌ای یک مرد تنها را ببیند که در حال رفتن به سمت منزل است، استرس، اضطراب و خشم وجودش را فرا گرفته، حتی رفتاری عصبی نشان دهد.

انواع طرح‌واره

ما روانشناس، درمانگر یا روانپزشک نیستیم که در این درس بخواهیم برای شما توصیه یا نسخه تجویز کنیم؛ آنچه در این درس به عنوان هدف دنبال می‌شود، بالا بردن آگاهی مخاطب برای شفاف شدن حوزه دید قبل از تصمیم‌گیری و انتخاب است. بدیهی است که اگر نشانه‌ها یا علائمی را در خود تشخیص دادید که نیاز به کار درمانی یا مشاوره‌ای دارد، باید از “متخصص و کاربلد آن” کمک بخواهید.

شیوه‌ی پیشنهادی برای کاربردی شدن این درس را مطرح می‌کنیم تا بدانید پس از مطالعه، چه باید انجام داد. در این درس، لیست طرح‌واره‌ها و علائم آن به‌صورت مختصر ارائه شده است. پس از مطالعه، هر علائمی که در خود پیدا کردید (بالای ۵۰%)، آن را یادداشت کرده و در مورد آن مطالعه تکمیلی داشته باشید. در زمان مراجعه به درمانگر، علائم، نشانه‌ها، مثال‌ها و آسیب‌هایی که از این تله‌ها تجربه کرده‌اید را بازگو کنید تا ایشان شما را به سمت تمرین‌های درمانی (جایگزینی طرح‌واره)، هدایت کند.

قبل از ورود به بحث انواع طرح‌واره‌ها، لازم است دقت کنید که این الگوهای ذهنی، به قدمت عمر شما سابقه دارند پس گمان نکنید در یک روند چند روزه، می‌توانید آن‌ها را مدیریت کرده و بهبود ببخشید. ورود به حوزه طرح‌واره درمانی، طولانی است و نیاز به استمرار و تمرین دارد.

تله رهاشدگی

اگر در این تله‌ی زندگی گرفتار هستید، هر لحظه احساس می‌کنید افرادی را که دوستشان دارید شما را ترک می‌کنند و در نهایت به‌تنهایی و بی‌پناهی دچار می‌شوید. دائم احساس می‌کنید نزدیکان خود را به‌دلیل مرگ از دست می‌دهید یا تنها خواهید ماند. ترس شما از تنها ماندن است. هراس دارید افراد مورد علاقه شما، فرد دیگری را به شما ترجیح داده و بروند. به‌دلیل همین باور است که افراطی به نزدیکان خودتان وابسته هستید و همین رفتارهای افراطی و بیمارگونه، باعث می‌شود اطرافیان از شما دور شده و احساس تنها ماندن شما تقویت شود (دیدی گفتم بالاخره تنهام میذاری!).

تله بی‌اعتمادی یا بدرفتاری

انتظار اینکه دیگران به ما صدمه وارد کنند. خانمی که تمام مسیرها را پیاده می‌رود چون در خبرها خوانده راننده تاکسی اینترنتی از یک نفر اخاذی کرده است؛ اگر از اتوبوس یا مترو هم استفاده کند، خبرهای سرقت و ناامنی در اتوبوس و مترو را دنبال می‌کند تا متوجه شود چه خطری در کمینش است؛ داخل مترو یا اتوبوس، در نزدیک‌ترین موقعیت به خروجی می‌ایستد و همه را به شکل دزد، راه‌زن، متجاوز و جنایتکار می‌بیند. شاید برای شما هم اتفاق افتاده که وقتی از یک نفر آدرس یا ساعت پرسیده‌اید، با استرس، بی‌اعتمادی و نگرانی پاسخ داده، سریع موقعیت را ترک کرده است. این افراد دائم در هول و هراس این هستند که نکند بقیه کلاه سرِ ما بگذارند؟ اگر دروغ بگوید و رودست بخورم چه کنم؟ این افراد (گرفتار در تله بی‌اعتمادی یا بدرفتاری)، همواره پشت سنگر خود پناه گرفته و همه را دشمن می‌پندارند؛ حتی اگر پدر یا مادر، از آن‌ها بخواهند که برای حفظ سلامت چشم، کمتر تلویزیون نگاه کنند، با خود می‌گویند نگران قبض برق یا سوختن تلویزیون است و به این ترتیب، خشم نهفته از پدر و مادر دارند. افراد کمی می‌توانند با شما صمیمی شوند چون همواره به نیّت همه از دوستی و نزدیک شدن، مشکوک هستید. رابطه شما با بقیه، سطحی و تظاهرآمیز می‌شود در نتیجه، افراد خیلی راحت شما را کنار می‌گذارند و سپس می‌گویید: “دیدی گفتم از اول قرار بود سوء استفاده کنه وقتی فهمید دستش رو خوندم، فرار کرد!”

تله وابستگی

افراد گرفتار در این تله احساس می‌کنند نمی‌توانند بدون کمک دیگران از پسِ کارهای روزمره زندگی خود برآیند. همواره نیاز به حمایت دارند  و اگر اینچنین نباشد، دچار استرس و نگرانی خواهند شد. شما ممکن است در کودکی تلاش کرده‌اید کاری را مستقل انجام دهید اما اطرافیان شما را از عواقب آن ترسانده‌اند (دستت قطع می‌شود، خواهی مُرد، تصادف می‌کنی، قطع نخاع می‌شوی و…). وقتی در این دام گرفتار می‌شویم به افراد دیگر اجازه می‌دهیم به‌جای ما تصمیم بگیرند و بر ما حکومت کنند؛ حتی در محل کار نیز ممکن است از پذیرش مسئولیت جدید فرار کرده و این امر موجب پسرفت ما شود. معمولاً از این افراد می‌شنویم:

“قول می‌دهی تا آخر عمر با من باشی؟ اگر تو نباشی من می‌میرم؛ لطفاً قول بده همیشه کنارم هستی؛ من این پروژه را به امید تو قبول کردم.”

حتی در یکی از موسیقی‌های معروف – اینجا بشنوید – داریم:

“به تو گفتم قبل رفتنت اگه نباشی یک روز، می‌میرم، از پا میفتم!”

تله آسیب‌پذیری

افراد گرفتار در این تله، همواره منتظر یک اتفاق بد و ناگوار هستند؛ مانند اخراج، ورشکستگی، تصادف، بیماری، جنگ، زلزله و… که منجر به تجربه تلخ برایشان خواهد شد. اطرافیان و والدین این افراد در دوره کودکی، بارها خاطرنشان کرده‌اند که دنیا جای خطرناکی است و احتمالاً برای محفوظ ماندن از این خطرها، بیش از اندازه آن‌ها را حمایت کرده و نگران امنیتشان بوده‌اند. گاهی اوقات، افراد گرفتار این تله، اکثر وقت خود را صرف امنیت‌طلبی و کسب اطمینان از این می‌کنند که خطری تهدیدشان نکند. افرادی که مستمر آزمایش خون و… می‌دهند، نتایج را رصد می‌کنند و به کوچک‌ترین نشانه‌ها واکنش دارند چون در جد سوم پدری، یک نفر با مشکل خونی از دنیا رفته است. یا افرادی که دائم اخبار را دنبال کرده و عقیده دارند به زودی جنگ آغاز شده و دنیا نابود خواهد شد، احتمالاً درگیر این تله هستند. کارمندی که دائم نگران است اخراج نشود، تلاش می‌کند به‌جای تمرکز روی کیفیت کار، فال گوش ایستاده و دقت کند که آیا در مورد او صحبت می‌شود؟

تله محرومیت هیجانی

افراد گرفتار در این تله، عمیقاً باور دارند نیازشان به دوست داشته شدن، از سوی دیگران هرگز پاسخ داده نخواهد شد. احساس می‌کنند هیچکس به آن‌ها توجهی ندارد و اهمیت نمی‌دهد. این جمله را زیاد تکرار می‌کنند که “احساس و افکار من درک نمی‌شود”. در این شرایط، خود را لایق افرادی سرد، بی‌روح، خشن و کم عاطفه می‌دانند و یا خودشان به همچین آدمی تبدیل شده و دیگران را از فراری می‌دهند. چون افراد گرفتار در تله محرومیت هیجانی، از دیگران عصبانی هستند، به کناره‌گیری از جمع و بودن کنار افراد منجر شده، همین موضوع تله محرومیت هیجانی را گسترش می‌دهد. مدیرعامل شرکتی به‌عنوان پند و نصیحت خردمندانه، به من می‌گفت: “وقتی مدیر شدی، احساساتت رو باید بذاری کنار؛ خشک و صلب باشی وگرنه سوء‌استفاده می‌کنن و در نهایت هیچکس به تو اهمیت نمیده!”؛ حتماً می‌توانید محیط کاری که این مدیر برای همکارانش فراهم کرده است را تصور کنید.

تله طرد اجتماعی

این تله‌ی زندگی، خودش را در رابطه با دوستان و گروه‌ها نشان می‌دهد. این تله‌ی زندگی، شما را مجبور می‌کند احساس کنید با بقیه فرق دارید، متفاوت هستید و کم کم، به سمت انزواگزینی بروید. اگر همبازی‌ها، همکلاسی‌ها و هم‌سالان، شما را در طول زندگی نادیده گرفته باشند و احساس تعلق خاطر به گروه و دوستان در شما شکل نگرفته باشد، در این تله گرفتار خواهید شد. شاید وجود صفات و ویژگی‌های عجیب، باعث حس تفاوت در کودکی شده و اکنون در بزرگسالی، همان مسیر ادامه داده شود.

افرادی که حس زشت بودن، جذاب نبودن، ضعیف بودن و… به آن‌ها القا شده است، در بزرگسالی نیز برای پیشگیری از تکرار، به سمت انزوا پیش رفته و از جمع گریزان باشید. افرادی که در محیط کار، کلاس درس، سمینارها و…، مضطرب شده و گوشه‌نشین می‌شوند با اینکه حرف برای گفتن داشته و اتفاقاً متخصص هستند، احتمالاً در این تله گرفتار آمده‌اند.

تله نقص و شرم

افراد گرفتار در این تله، احساس می‌کنند عیب‌های زیادی دارند و از ارزش چندانی برخوردار نیستند. باور راسخ دارند که برای اطرافیان، آدمی ارزشمند و دوست‌داشتنی نیستند. گمان می‌کنند هر آن ممکن است عیب و نقص‌هایشان برای بقیه نمایان شود. افرادی که در کودکی به هر دلیلی مورد احترام نبوده‌اند، به آن‌ها برچسب زده شده (بی‌عرضه، ترسو، دست و پا چلفتی و…) و در نهایت، نادیده گرفته شده‌اند، در بزرگسالی از عشق‌ورزی و قبول محبت دیگران می‌ترسند. تصور کنید در محیط کار فرصتی پیش آمده که هیچ داوطلبی ندارد در صورتیکه شما آن را خوب بلد هستید اما هراس از تمسخر شدن یا کنار زده شدن، باعث می‌شود در مورد آن سکوت کرده و فرصت از دست برود یا توسط فردی ناتوان و غیر ماهر، اشغال شود.

تله شکست

افراد گرفتار در این تله، عقیده دارند در دست‌یابی به موفقیت‌های تحصیلی، شغلی، ورزشی و حتی عاطفی، شکست خورده‌اند. این افراد احساس می‌کنند در مقایسه با همسالان خود، شکست خورده و عقب افتاده‌اند. این افراد زمانی که در کودکی برای دست‌یابی به موفقیت تلاش می‌کردند، توسط اطرافیان تحقیر یا تمسخر شده‌اند. مثلاً وقتی یک کاردستی جالب از نظر خودشان ساختند و به مادر یا پدر نشان دادند، با این بازخورد مواجه بودند:

“خب که چی؟ الان این چیه درست کردی؟ نصف روز رفتی و اومدی، وسایل مصرف کردی که همین بسازی؟”

ممکن است در یادگیری و مهارت‌آموزی، توانایی کمتری از همکلاسی خود داشته‌اید به همین دلیل، کودکی احمق، خنگ یا بیچاره خطاب شده و در ذهنتان، ماندگار شده است.

تله اطاعت

افرادی که نیازهای خود را فدای نیازهای دیگران می‌کنند. مادری که فکر می‌کند اگر خودش نان خشک و ماست بخورد، بقیه چلو کباب نوش جان کنند، مادری فداکار، مادری نمونه و تراز اول است، نمونه‌ای برای افراد گرفتار در تله اطاعت محسوب می‌شود. کارمندی که سال قبل یک روز مرخصی استفاده نکرده، بیشتر از ساعت کار در دفترش ایستاده تا مدیر ناراحت نشود و حس خوب داشته باشد، احتمالاً گرفتار این تله است. احساس می‌کنید اگر در مورد نیازهای خود صحبت کنید، زشت است یا پس از طرح نیاز خود، حس گناه دارید. در این شرایط، افراد به راحتی از شما سوء استفاده می‌کنند. کودکانی که زندگی آن‌ها در کنترل یکی از والدین است، مستعد گرفتاری در این تله هستند. مثلاً ممکن است این تله در کودکان خانواده‌های نظامی، بیشتر خودنمایی کند. جایی که پدر یا مادر نظامی، خانه را با پادگان، فرزندان و همسر خود را با سرباز، زندگی را با جبهه جنگ اشتباه می‌گیرد و از این حماقت سیستماتیک، لذت برده و به بقیه توصیه هم می‌کند.

تله معیارهای سخت‌گیرانه

افراد گرفتار در این تله، ابتدای برای خود معیارهای بلندپروازانه و سخت تعریف کرده، سپس با همه توان تلاش می‌کنند به آن‌ها دست پیدا کنند و چون این اتفاق رخ نمی‌دهد، سرخورده می‌شوند. افرادی که موفقیت، زیبایی، پول، نظم، منزلت اجتماعی یا لذت، برایشان خیلی مهم است و در این راه حاضر هستند سلامتی، روابط سالم و رضایت خاطر را هم فدا کنند. کودکانی که از آن‌ها انتظار می‌رود بزرگ فکر کنند، از معیارها عدول نکرده و همواره بهترین باشند، درگیر این تله خواهند شد.

تله استحقاق

این تله‌ی زندگی، ناشی از افراط در ارضا نیازها است. به‌عبارتی فرد در زندگی‌اش هیچگونه محدودیتی را تجربه نکرده (هرچه خواسته برایش خریدند، هر کجا خواسته رفته و….)، اکنون در بزرگسالی احساس می‌کند انسانی ویژه و خاص است. آن‌ها خودشان را همه‌چیز دان، همه کار توان و با استعدادهایی خاص می‌دانند که اصرار دارند سریع به‌خواسته‌های خود برسند.

ایشان، پایبند به اصل احترام متقابل نیستند؛ وظیفه دیگران، توجه به نیازهای آن‌ها است. مثلاً مدیری که انتظار دارد هر ساعت از شبانه‌روز، کارمندان در دسترس باشند، به‌نوعی گرفتار در این تله است. کودکانی که لوس، نازپروده و نازنازی تربیت می‌شوند، در آینده با این تله درگیر بوده و همان ابتدا، دردسرهایش گریبان والدین را خواهد گرفت. از شما می‌خواهند فرش زیرِ پایتان را بفروشید و برایشان PS5 بخرید!

در کدام تله گرفتار هستید؟

به کمک “این پرسشنامه” که بیست و دو سؤال در آن قرار گرفته است، می‌توانید به تله‌های خود آگاه شوید. مهم این است که پرسشنامه را صادقانه، با حوصله و با نیّت کشف خود تکمیل کنید در غیر اینصورت، زمان را هدر داده و نتیجه خاصی دریافت نمی‌کنید. همچنین، اگر به بیش از پنج پرسش، امتیاز ۳ داده‌اید، لازم است مجدد پرسشنامه را تکمیل کنید چون استفاده بیش از اندازه گزینه ۳، نشان می‌دهد که در حال فرار از واقعیت هستید نه تلاش برای روبرو شدن با آن.

مهدی زارع پورمشاهده نوشته ها

من، مهدی زارع پور هستم. علاقمند یا بهتر است بگویم، عاشق علم و هنر مدیریت؛ با تأسیس رُهام سپهر تابان، تلاش دارم تا به کمک کار تیمی، بهره گیری از تجارب ارزنده دنیا و تخصص مدیریت، به ثروت آفرینی هرچه بیشتر کسب و کارهای کوچک و متوسط ایرانی، کمک کنم.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *