مدیران سمی

مدیران سمی در کسب و کار ایرانی


از مدیریت خُرد تا بی‌تفاوتی: چگونه نشانه‌های

یک مدیر سمّی را دقیقاً تشخیص دهیم؟

در هر سازمانی، مدیر نقش ستون اصلی را بازی می‌کند. اما وقتی این ستون به جای حمایت، به عامل فشار و فرسودگی تبدیل شود، سیستم به تدریج از درون دچار تخریب می‌شود. «مدیریت سمّی» تنها یک برچسب نیست؛ واقعیتی است که بسیاری از کارکنان، حتی در بهترین شرکت‌ها، با آن مواجه می‌شوند. مشکل آنجا است که نشانه‌های این نوع مدیریت همیشه آشکار نیست. برخی مدیران با ظاهری کاریزماتیک و برخی دیگر با سکوت و بی‌تفاوتی، محیط کار را مسموم می‌کنند. شناخت این رفتارها پیش‌شرط اصلی برای اقدام اصلاحی است. بدون تشخیص دقیق، هیچ راه‌حلی اثرگذار نخواهد بود. در این مقاله، با یک چک‌لیست عمیق و کاربردی، شما یاد می‌گیرید چگونه الگوهای پنهان مدیریت سمّی را بشناسید. از مدیر دیکتاتور که همه چیز را کنترل می‌کند، تا مدیر بازیگر که همه چیز را به نمایش تبدیل می‌کند و مدیر بی‌تفاوت که عملاً فقط یک عنوان دارد. همچنین پیشنهاد می‌کنیم، مقاله دیگر را نیز با عنوان “آیا مدیر شما سمّی است؟” مطالعه کنید [اینجا].

چک‌لیست رفتارهای سمّی:

آیا مدیر شما یکی از این الگوها را دارد؟

الگوی دیکتاتور: مدیریت کنترل‌گر مطلق است!

مدیر دیکتاتور ظاهراً همه چیز را تحت کنترل دارد، اما در واقع اعتماد به تیم را از بین می‌برد. او در تصمیم‌گیری‌ها کوچک‌ترین جزئیات را دخالت می‌دهد، دائماً عملکرد افراد را زیر نظر می‌گیرد و حتی در ساده‌ترین کارها به جای اعتماد، دخالت می‌کند. کارکنان در چنین محیطی احساس می‌کنند هیچ فضایی برای ابتکار عمل ندارند. در روانشناسی سازمانی، این رفتار «مدیریت خُرد» نام دارد که یکی از قوی‌ترین نشانه‌های سمّی بودن مدیر است. پیامد آن کاهش عزت‌نفس کارکنان و افزایش خطاهای پنهان است، زیرا افراد یاد می‌گیرند مسئولیت‌پذیر نباشند. در سطح سیستمی، چنین الگویی باعث کندی شدید تصمیم‌گیری و از دست رفتن انعطاف‌پذیری سازمان می‌شود. تیم‌هایی که درگیر این نوع مدیریت هستند، معمولاً نوآوری و انگیزه خود را از دست می‌دهند و به مرور زمان فقط دستورات را اجرا می‌کنند.

الگوی بازیگر: وقتی مدیر، بازیگر است!

مدیر بازیگر با ظاهری کاریزماتیک و سخنرانی‌های پرانرژی وارد میدان می‌شود، اما پشت این نمایش، واقعیت دیگری جریان دارد. او بیشتر به دیده شدن، تعریف گرفتن و ساختن تصویری ایده‌آل از خودش اهمیت می‌دهد تا حل مسائل واقعی سازمان [تأثیر طرح‌واره‌های ناسازگار بر مدیریت کسب و کار را اینجا بخوانید]. در جلسات، بیشتر شعار می‌دهد تا تصمیم‌گیری کند. در ظاهر، ارتباطات عمومی قوی دارد، اما وقتی پای عمل می‌رسد، یا مسئولیت‌ها را به دیگران منتقل می‌کند یا از تصمیم‌گیری شفاف فرار می‌کند [مقاله مخفی شدن مدیران پشت کارمندان را اینجا بخوانید]. کارکنان در چنین سیستمی به تدریج احساس می‌کنند که وقتشان در نمایش‌های بی‌حاصل هدر می‌رود. از منظر سیستمی، این نوع مدیریت موجب می‌شود انرژی سازمان صرف «حفظ ظاهر» شود، نه حل مشکلات واقعی. نتیجه آن فاصله گرفتن کارکنان از ارزش‌های اصلی، بی‌اعتمادی به رهبری و شکل‌گیری یک فرهنگ سطحی است که بیشتر بر «ظاهر موفقیت» متمرکز است تا «عملکرد واقعی».

الگوی بی‌تفاوت: مدیر، تنها یک عنوان است!

اگر در سازمانی حس می‌کنید مدیر شما بیشتر یک «تماشاگر» است تا یک رهبر، احتمالاً با الگوی بی‌تفاوت مواجهید. این مدیر در ظاهر مسئولیت دارد، اما عملاً هیچ اقدام مؤثری انجام نمی‌دهد. وقتی بحران رخ می‌دهد، او یا سکوت می‌کند یا تصمیم‌ها را به تعویق می‌اندازد. کارکنان در چنین محیطی با نبود جهت‌گیری روشن مواجه می‌شوند. نبود بازخورد، نبود حمایت و بی‌توجهی به مسائل کلیدی باعث می‌شود افراد احساس کنند رها شده‌اند. در روانشناسی سازمانی، این وضعیت به «رهاسازی سازمانی» تعبیر می‌شود؛ یعنی جایی که رهبر به جای هدایت، تنها عنوان مدیریتی دارد. در سطح سیستمی، این نوع مدیریت خلأ تصمیم‌گیری ایجاد می‌کند و انرژی سازمان را تحلیل می‌برد. تیم‌ها مجبور می‌شوند خودشان جای مدیر تصمیم بگیرند، اما بدون هماهنگی کلان، تلاش‌ها پراکنده و بی‌اثر می‌شود. نکته جالب اینجاست که پس از تصمیم‌گیری اجباری از سوی کارکنان، مدیر آن‌ها را بازخواست می‌کند که چرا چنین تصمیمی گرفتید و قبل آن با من مشورت نکردید؟ این یک رفتار رایج در کسب و کارهای کوچک و متوسط ایرانی از سوی مدیرانی است که فقط نبوغ راه‌اندازی کسب و کار داشتند، نه مدیریت آن را.

خاطره بودن در کنار یک مدیر سمّی

چندسال قبل مشاور یک مجموعه تولیدی بودم که مالک آن، خودش در فرآیند تولید محصول نیز مانند یک جوشکار، تراشکار و اپراتور، دخالت مستقیم داشت. یک روز در جلسه هفتگی مشاوره، به حالت گلایه گفت: “یک نفر آدم کار بلد اگر از اینجا برود، من گرفتار می‌شوم چون همه معمولی هستند و کار تخصصی بلند نیستند؛ نیرو هم گیر نمی‌آید، خیلی خسته شدم!” جالب بود نه؟ او خودش مستقیم کارهای تخصصی و فنی را انجام می‌داد، به بقیه فرصت رشد و یادگیری نمی‌داد اما گلایه داشت که آدم متخصص نداریم. کدام آدم متخصص حاضر می‌شود در کنار شما شروع به‌کار کند وقتی می‌بیند بزرگ‌ترین رقیبش برای رشد و توسعه، ارتقا شغلی و بالا رفتن مهارت، مدیرش هست؟! ایشان (مالک)، به ظاهر، کلاس‌های آموزشی برگزار می‌کرد، کارکنان را تشویق به یادگیری کرده و اصرار داشت وانمود کند دلسوز آن‌هاست اما در عمل، به هیچکس اجازه نمی‌داد ماهر شوند. یک روز در لابه‌لای حرف‌هایش، نکته جالبی را “اعتراف” کرد که برایم جالب بود: “هر ماشینی که می‌سازیم، کارهای فنی خاص که فوت کوزه‌گری هست را خودم سریع انجام می‌دهم، هیچکس متوجه نمی‌شود چی شد چی نشد! اینجوری مطمئن میشم کسی رقیب من نمیشه دیگه…”. این دوست عزیز گمان کرده بود محور عالم در آن حرفه است و اگر او به فردی آموزش ندهد یا مانع یادگیری او شود، مخاطب نیز در عصر انفجار اطلاعات و دسترسی ساده به دانش، نمی‌تواند جای دیگری، این مهارت را بیاموزد. این طز تفکر باعث می‌شود خود مدیر نیز رشد نکند. چطور؟ ایشان که برای بازدید از یک کارخانه به روز و مدرن‌تر در حوزه کاری خودشان به کشور دیگری سفر کرده بود، پس از بازگشت، مدت‌ها ناراحت و افسرده شده و دلیل آن را، هراس از برداشته شدن تحریم و ورود ماشین‌های جدید و بروز آن کمپانی به ایران می‌دانست چون باور داشت توان رقابت با آن‌ها را ندارد. این مدیر برزگوار، اگر زمان خود را به‌جای فکر کردن به سناریوهای پیچیده برای اینکه مطمئن شود بقیه کار او را نمی‌فهمند، صرف یادگیری، شبکه‌سازی و… کرده بود، امروز می‌توانست با الهام گرفتن از کارخانه مدرن رقیب، نخستین کارگاهی باشد در ایران که به سمت بروز شدن گام برداشته و اینگونه خود را از رقبا متمایز کند، نه با تلاش ناشیانه برای ایجاد مانع در مسیر یادگیری بقیه.

چرا تشخیص این نشانه‌ها حیاتی است؟

از بی‌انگیزگی تا فرسودگی شغلی:

هزینه‌های پنهان رفتارهای سمّی!

رفتارهای سمّی تنها یک مشکل فردی نیستند، بلکه پیامدهای روانی و حرفه‌ای عمیقی بر کارکنان دارند. کارکنانی که با مدیران سمّی مواجه‌اند، به مرور دچار کاهش انگیزه، اضطراب و حتی افسردگی می‌شوند. آن‌ها احساس می‌کنند توانایی‌هایشان نادیده گرفته می‌شود یا ارزش واقعی کارشان دیده نمی‌شود. این وضعیت به تدریج به فرسودگی شغلی منجر می‌شود که نه تنها بهره‌وری فردی، بلکه کُل تیم را تحت تأثیر قرار می‌دهد. از منظر سیستمی، هر چه سطح این فرسودگی گسترده‌تر شود، هزینه‌های پنهان سازمان مانند افزایش غیبت، کاهش کیفیت کار و ترک خدمت‌های ناگهانی بیشتر خواهد شد. همان موارد که اکثر مدیران کسب و کارهای کوچک و متوسط ایرانی، از وجودشان در کسب و کار خود، گلایه دارند.

وقتی یک سیستم بیمار می‌شود:

تبعات رفتارهای سمی بر کُل سازمان!

مدیریت سمّی به مرور کُل ساختار سازمان را دچار اختلال می‌کند. در چنین سیستمی، اعتماد میان مدیر و کارکنان از بین می‌رود، روابط کاری به سمت رقابت ناسالم و ترس سوق پیدا می‌کند و همکاری تیمی جای خود را به بی‌اعتمادی می‌دهد. چرخه تصمیم‌گیری کند و ناکارآمد می‌شود، زیرا کارکنان یا منتظر دستور مدیر می‌مانند یا برای دور زدن او مسیرهای غیررسمی پیدا می‌کنند. در نهایت، فرهنگ سازمانی مسموم می‌شود و این مسمومیت، حتی با تغییر افراد، در ذهنیت باقی‌مانده کارکنان ادامه پیدا می‌کند. هزینه چنین سیستمی بسیار سنگین است؛ از کاهش سودآوری و از دست رفتن مشتریان گرفته تا نابودی استعدادهای درون‌سازمانی. ساختار این سازمان‌ها پس از مدتی جزیره‌ای شده و هر واحد، ساز خودش را می‌زند. فرآیند انجام امور به‌صورت واضح مشخص نیست و در زمان بروز مشکل، هر واحد از عملکرد خود دفاع و بقیه را مقصر میداند. در نهایت نیز، پس از وقوع یک خطا یا مشکل، هیچگاه ریشه و دلیل اصلی یافت نمی‌شود چون همه می‌ترسند اگر دلیل روشن شود، با رفتارهای سمّی مدیرشان، جایگاه خود را از دست داده یا قدرت واحدهای دیگر را بیشتر کنند. هر واحد سازمان مثل یک جزیره مستقل، به سایرین اجازه نزدیک شدن به خودش را هم نمی‌دهد و عملاً سیستم به اجزاء جدا و پراکنده از هم تبدیل می‌شود.

کسب و کار ما جزیره‌ای شده، چرا؟

تقریباً کسب و کار کوچک و متوسطی را در ایران پیدا نمی‌کنید که با عوارضی مانند “ترک کار ناگهانی پرسنل توانمند”، “معضل در جذب نیروی جدید”، “مسئولیت گریزی افراد”، “تنش بالا و روحیه پایین کار تیمی”، “افزایش ضایعات و هدر رفت‌های زمانی بالا”، “خطاهای تکراری و دوباره‌کاری‌ها”، “بی‌تفاوتی نسبت به مسائل” و… را تجربه نکرده در حالیکه ساختارش جزیره‌ای نیست. ساختار جزیره‌ای همانطور که در بالا اشاره شد، به روحیه پایین کار تیمی در سازمان اشاره دارد؛ وقتی همکاران، یکدیگر را رقیب هم می‌دانند نه همکار. هر واحد، احساس می‌کند واحدهای دیگر در حال توطئه علیه او و دستاوردهایش هستند. در جلسات سازمانی، همه علیه هم گارد دارند و معمولاً در این جلسات، فقط مدیرارشد صحبت می‌کند (گلایه و شکایت)، الباقی افراد پایین را نگاه کرده و ساکت هستد. دلیل این جزیره‌ای شدن چیست؟

چرا ساختار سازمان جزیره ای می شود؟

گام بعدی چیست؟ نقشه راهی

برای اقدام پس از تشخیص…

اگر در سازمان خود این نشانه‌ها را مشاهده کردید، اولین گام «پذیرش واقعیت» است. انکار مشکل، تنها به عمیق‌تر شدن بحران منجر می‌شود. گام دوم، ثبت و مستندسازی این رفتارهاست تا بتوانید با شواهد روشن به گفت‌وگو و مذاکره بپردازید. گام سوم، جست‌وجوی حمایت سیستمی است؛ یعنی به جای برخورد فردی، از سازوکارهای منابع انسانی، مشاوره سازمانی یا تیمی از مدیران ارشد کمک بگیرید. نهایتاً باید در نظر داشت که اصلاح چنین رفتارهایی نیازمند تغییر در کُل سیستم مدیریتی و فرهنگی سازمان است، نه صرفاً تغییر یک فرد. اینجا همان جایی است که باید وارد بحث راه‌حل‌های سیستمی شوید. برای شناخت این راه‌حل‌ها و مسیر اقدام، مطالعه مقاله اصلی با عنوان «مدیر شما سمّی است؟» می‌تواند نقطه شروع مناسبی باشد.

گام اول: پذیرش واقعیت و عبور از انکار

نخستین گام برای مواجهه با مدیریت سمّی، پذیرش واقعیت است. بسیاری از کارکنان یا حتی مدیران، به دلیل ترس از برچسب‌زدن یا از دست دادن موقعیت شغلی، نشانه‌های مدیریت سمّی را نادیده می‌گیرند. اما تا زمانی که این انکار ادامه داشته باشد، هیچ تغییری رخ نخواهد داد. پذیرش واقعیت به معنای شناسایی دقیق رفتارها و تأثیرات آن‌ها بر فرد و سازمان است. این مرحله با خودآگاهی شروع می‌شود؛ یعنی فرد بپذیرد که مشکلات موجود ناشی از الگوهای مدیریتی مخرب هستند، نه صرفاً شرایط بیرونی یا اشتباهات کارکنان. وقتی افراد این واقعیت را درک می‌کنند، ذهنشان برای یافتن راه‌حل‌های سازنده باز می‌شود. از منظر سیستمی، عبور از انکار در حکم برداشتن پرده‌ای است که تاکنون مانع دیدن تصویر کامل بوده است. بدون این گام، سازمان در همان چرخه معیوب گرفتار خواهد ماند. بنابراین، اولین وظیفه کارکنان و حتی مدیران این است که صادقانه وضعیت موجود را تحلیل کنند و آن را به عنوان واقعیتی قابل تغییر بپذیرند.

گام دوم: مستندسازی رفتارها و پیامدها

دومین گام، تبدیل تجربه‌های پراکنده به داده‌های مستند است. در سازمان‌هایی که با مدیریت سمّی روبه‌رو هستند، رفتارهای مخرب اغلب در گفتگوهای غیررسمی مطرح می‌شود و سپس به سرعت فراموش می‌شود. همین موضوع باعث می‌شود هنگام اعتراض یا ارائه راهکار، هیچ مدرک روشنی در دست نباشد. مستندسازی به معنای ثبت دقیق رفتارها، زمان وقوع، پیامدهای مستقیم و واکنش کارکنان است. این کار نه تنها شفافیت ایجاد می‌کند، بلکه در مراحل بعدی به عنوان پشتوانه‌ای قوی برای تغییر عمل خواهد کرد. از منظر سیستمی، مستندسازی به مدیران ارشد یا مشاوران کمک می‌کند الگوها را شناسایی کنند و بفهمند که مشکل یک اتفاق موردی نیست، بلکه بخشی از یک روند تکرارشونده است. این اقدام به کارکنان قدرت می‌دهد تا در برابر انکار یا کم‌اهمیت جلوه دادن مسئله، با شواهد روشن بایستند. در عمل، مستندسازی می‌تواند از طریق گزارش‌های داخلی، ثبت موارد در ایمیل‌های رسمی یا حتی استفاده از ابزارهای مدیریت پروژه انجام شود.

گام سوم: فعال‌سازی حمایت سیستمی

هیچ فردی به تنهایی قادر به مقابله با مدیریت سمّی نیست. سومین گام، جست‌وجوی حمایت از سازوکارهای رسمی و غیررسمی در سازمان است. این حمایت می‌تواند از طریق منابع انسانی، کمیته‌های اخلاق سازمانی، مدیران ارشد یا حتی تیم‌های کاری هم‌افزا شکل بگیرد. مهم‌ترین نکته این است که مشکل به سطح فردی تقلیل پیدا نکند، بلکه به عنوان یک اختلال سیستمی دیده شود. وقتی کارکنان به صورت جمعی یا از طریق کانال‌های رسمی موضوع را مطرح می‌کنند، احتمال تغییر بسیار بیشتر است. از منظر سیستمی، این گام باعث می‌شود فشار تغییر تنها بر دوش یک فرد نباشد، بلکه کُل سازمان درگیر اصلاح فرآیندها و فرهنگ کاری شود. حتی در سازمان‌های کوچک نیز می‌توان از مشاوران بیرونی یا شبکه‌های حرفه‌ای برای ایجاد این حمایت بهره گرفت. فعال‌سازی حمایت سیستمی نقطه‌ای است که از دل آن، امکان گذار از شکایت فردی به حرکت جمعی برای تغییر واقعی فراهم می‌شود.

گام چهارم: بازطراحی سیستم و فرهنگ سازمانی

آخرین گام، نگاه به آینده و بازطراحی سیستم است. تشخیص و اصلاح رفتارهای سمی تنها زمانی پایدار می‌شود که به تغییر در فرآیندها، ساختارها و فرهنگ سازمانی منجر شود. در این مرحله، سازمان باید بررسی کند چه سازوکارهایی باعث تداوم رفتارهای سمّی شده‌اند. آیا ساختار تصمیم‌گیری متمرکز، کنترل بیش از حد را تقویت کرده است؟ آیا نبود سیستم ارزیابی عملکرد، میدان را برای مدیران بازیگر فراهم آورده است؟ یا شاید ضعف در فرهنگ بازخورد، زمینه‌ساز بی‌تفاوتی مدیریتی شده باشد؟ بازطراحی سیستم به معنای ایجاد تغییرات واقعی در این نقاط آسیب‌زا است. همچنین فرهنگ سازمانی باید به سمت شفافیت، پاسخگویی و یادگیری جمعی حرکت کند. از منظر سیستمی، تنها زمانی می‌توان از تکرار دوباره مدیریت سمّی جلوگیری کرد که کُل سازمان از تجربه گذشته درس بگیرد و آن را به فرصت یادگیری تبدیل کند. این گام پایانی، پلی است میان تشخیص و ساختن آینده‌ای سالم‌تر برای سازمان.

مهدی زارع پورمشاهده نوشته ها

من مهدی زارع‌پور، استراتژیست رشد سیستمی، تحلیلگر سیستم و بنیان‌گذار مدرسه کسب‌وکار رُهام هستم. با تجارب موفق در پیاده‌سازی اصول علمی مدیریت در فضای واقعی کسب‌وکارهای ایرانی، مهارت اصلی من طراحی مسیرهای رشد پایدار برای افراد و سازمان‌هاست. با تمرکز بر تحلیل زیرساخت‌ها، شناخت دقیق ظرفیت‌ها و تدوین نقشه‌راه متناسب با واقعیت، به مدیران کمک می‌کنم با نگاهی سیستمی، تصمیم‌های اثربخش‌تری بگیرند و در مسیر توسعه فردی و سازمانی، هوشمندانه حرکت کنند. اگر به دنبال نگاهی عمیق‌تر، تصمیمی حساب‌شده‌تر و تحولی تدریجی اما ماندگار در کسب‌وکار یا مسیر حرفه‌ای خود هستید، گفت‌وگو با من می‌تواند نقطه شروع باشد.