معضل توهم دانایی در مدیران

معضل توهم دانایی در مدیران


معضلی به‌نام “توهم دانایی در مدیران

از بدو تولد، الگوها، قواعد و قوانینی برای حل مسأله در ما (به عنوان انسان) شکل می‌گیرد. این الگوریتم‌ها، به ما می‌گویند که چگونه آموزش ببینیم، چگونه به مسائل نگاه کرده و در نهایت، برای حل آن‌ها، چگونه اقدام کنیم. همانطور که ملاحظه می‌فرمایید، اگر این الگوها به درستی و سلامت در ذهن ما شکل بگیرند، تأثیر شگرفی در آینده و سرنوشت ما خواهند داشت و در نقطه مقابل، کافیست الگوریتم‌ها و قواعد درست و سلامتی در ما وجود نداشته باشد و فاجعه رخ دهد.

به‌عنوان مثال، کافیست کودک در خانواده‌ای با این تفکر رشد کند که باید همواره مراقب باشی که دیگران سرت را کلاه نگذارند! در شب‌نشینی‌ها، دورهمی‌ها و…، آنچه کودک بیشتر می‌شنود، بی‌اعتمادی، آسیب‌های ناشی از بی‌اعتمادی و امثالهم است و این الگوریتم تبدیل به یک متد فکری در او خواهد شد.

در نتیجه، همواره به دیگران مشکوک است، رفتار همه را بدبینانه زیر نظر دارد، در مورد همه، نگاه و برداشت منفی دارد مگر اینکه خلافش ثابت شود، در دوستی و ارتباط، ضعیف است، عزت نفس پایینی داشته و همواره منتظر یک اتفاق بد است که نمی‌داند چیست.

این کودک به مرور رشد کرده، بزرگ می‌شود؛ یا خودش صاحب کسب و کاری خواهد بود یا در کسب و کار دیگران مشغول به کار است که در هر دو حالت، با این الگوریتم فکری بی‌اعتمادی، روشن است که چه بر سر خود و دیگران می‌آورد.

این مقدمه را عرض کردم تا بدانید، “توهم دانایی”، یک سوء‌گیری شناختی است؛ افرادی با مهارت، تخصص و دانش محدود در یک یا چند موضوع، احساس می‌کنند تفکر برتری داشته و در آن موضوع یا موضوعات، به انتهای علم (صاحب‌نظری) رسیده‌اند (دانش خود را بیشتر از حد واقعی می‌پندارند).

اثر دانینگ – کروگر به بیان ساده می‌گوید:

“افرادی که در یک مهارت ضعیف هستند، معمولاً ارزیابی خوبی از وضعیت خود ندارند و به عبارت دیگر، متوجه نیستند که در آن مهارت ضعیف هستند.”

آقای دیوید دانینگ و همکارش، جاستین کروگر در حدود سال ۱۹۹۹ میلادی (۱۳۷۷ شمسی)، پدیده توهم دانایی را در دانشگاه کرنل (Cornell University) بررسی و ارائه نمودند.

توهم دانایی چگونه رخ می‌دهد؟

ریشه پدیده دانینگ کروگر یا همان توهم دانایی در ضعف فراشناختی (تأمل انسان بر فرآیندهای ذهنی خود)، ضعف فراحافظه، ضعف فرادرک و در نهایت، ضعف در نظارت بر خویشتن است.

جالب است بدانید، اگر با خواندن یک مقاله، کتاب یا یادداشت که به موضوع خاصی پرداخته است (مانند همین یادداشت)، تصویر فرد یا افراد دیگری در ذهنتان پدید آمد، مستعد جدی توهم دانایی هستید. در حالت عادی و سلامت شناخت، نخستین فردی که در ذهنتان، ناخودآگاه باید مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد، خودتان هستید. یعنی فرآیندهای ذهنی شما (فراشناخت)، ابتدا باید به خودشناسی پرداخته و سپس، دیگرشناسی را آغاز کند (و معمولاً برعکس رخ می‌دهد چون پدر و مادرهای ما، آموزش دیده نبوده و نیستند، خودمان هم نیازی به آموزش و تغییر احساس نمی‌کنیم).

هر اندازه تمرکز، شناخت و خودارزیابی در خودمان کاهش یابد، ریسک ابتلا به توهم دانایی، افزایش تصاعدی دارد. در آزمایش آقایان دانینگ و کروگر، مشخص شد افرادی که زیر میانگین نمره کسب کرده بودند، در مورد امتیاز بالای خود بیشتر مطمئن بودند؛ یعنی فردی که نمره ۱۲ کسب کرده بود، پیش‌بینی ۶۲ داشت!

بخش دیگری از توهم دانایی، در نحوه تربیت و رشد کودک نهفته است؛ کودکی که دائم در معرض تعریف، تمجید و بزرگ‌نمایی توانمندی‌هایش از سوی پدر، مادر، پدربزرگ، مادربزرگ و… است، الگوریتم ذهنی خود را بر این اساس می‌چیند که من از یک هوش، توانمندی یا نعمت خدادادی برخوردار هستم که در میان هم رده‌های خودم، کم یا بی‌نظیر است!

به این مثال دقت بفرمایید.

در همایشی با موضوع عزت نفس، از حاضرین خواستم نسخه کاغذی کتاب “کیمیاگر” را تهیه و مطالعه نمایند. چند روز بعد، یکی از مدیران اینگونه واکنش نشان داد:

“کتاب را چند سال پیش خواندم، اکنون نسخه صوتی آن را جسته و گریخته شنیدم و دیدم داستان زندگی خودم است!”

به مثال دیگری توجه فرمایید.

دوستم کنارم نشست و گفت: “به معنای واقعی از طرح‌واره ملاک‌های سختگیرانه‌ی خودم، رنج می‌برم و خسته شده‌ام…”

یکی از روانشناسان کاربلد و حرفه‌ای را به ایشان معرفی کرده و در پاسخ شنیدم:

“وقتی خیلی کتاب می‌خوانی، سخت حرف فرد دیگری را قبول می‌کنی!”

از این دست مثال‌ها، از الان تا روزی که زنده هستم (بدون وقفه) می‌توانم برایتان ارائه کنم. جالب است بدانید این پدیده، مختص جهان سوم نیست؛ آقای تام نیکولز در کتاب “مرگ تخصص – چرا مردم صدای متخصصان را نمی‌شنوند؟” از اوج‌گیری این پدیده در امریکا شاکی است.

خطر توهم دانایی

توهم دانایی دو خطر بزرگ و وحشتناک دارد:

اول اینکه فرد مبتلا به توهم دانایی، نتیجه‌گیری‌های غلط دارد و دوم، چون نمی‌پذیرد که “نمی‌داند”، بر اساس همان نتیجه‌گیری‌های غلط، اشتباهات تکراری انجام می‌دهد! در اثر دریافت نتایج تلخ تکراری، نتیجه می‌گیرد که دیگران معیوب و ناقص هستند.

مثال:

خانم یا آقای مدیر که چند کتاب مدیریتی (آن هم زرد) خوانده، دوره MBA را گذرانده (فرض که پول نداده مدرک بخرد)، خود را دکتر دمینگ زمان فرض کرده، برداشت‌ها و عقاید شخصی خود را، برگرفته از کتاب‌ها یا دوره‌ها دانسته، با قدرت بیشتری اقدام به دخالت در جزییات کاری همکاران خود می‌کند و هر کجا به او نقد شود، می‌گوید من MBA گذرانده‌ام یا تو؟!

در اثر این رفتار، واکنش‌های منفی، ترک کار و… رخ داده و زمانیکه با او صحبت می‌کنیم، عقیده دارد دیگران مسئولیت‌گریز، ناتوان، باهوش پایین و… هستند.

جالب است بدانید در این دوازده سال فعالیت تخصصی در حوزه مدیریت، بیشترین مشکل و مانع را با مدیرانی داشته‌ام که MBA یا DBA خوانده‌اند.

یک کتاب می‌خوانیم، مطالب جدید و جذابی دارد؛ چون برخی از آن مطالب را قبلاً هم شنیده‌‌ایم و به یاد داریم، به غلط تصور می‌کنیم که نظریه خودمان بوده پس مطالب کتاب را مُهر تأییدی بر این می‌دانیم که ما هم یک نظریه پرداز یا متخصص هستیم!

مثال:

مدیر یک کسب و کار که مالک آن نیز بود، مدتی تحت آموزش زرد به‌نام “سیسم‌سازی کسب و کار” قرار گرفته و برایش موضوع جذاب بود، از سوی دیگر، مطالعاتی در حوزه مدیریت داشته و جمع این سه عامل، یعنی “مالک یک کسب و کار”، “مطالعات پراکنده مدیریتی” و “آموزش زرد جذاب سیستم‌سازی”، باعث شده بود به این نتیجه برسد که من یک متخصص بوده و خبر نداشتم! خیلی ساده در قسمت bio صفحه اینستاگرام خود هشتگ زده بود: “سیستم‌سازی کسب و کار!”

مثال:

خانم پرستاری که بنا به حرفه و شغلش، دائم در معرض تعامل بیمار و پزشک است، به راحتی در محافل خصوصی، برای دیگران نسخه می‌پیچد.

مثال:

کارآموزی که مدتی کنار دست یک وکیل نشسته است، چند رفت و آمد، پرونده و… دیده است، در جمع خانوادگی در مورد موارد عمیق قانونی اظهار نظر می‌کند.

مثال:

دانشجوی ترم سوم روانشناسی، فروید را نقد می‌کند.

مثال:

فردی که چند کتاب روانشناسی خوانده، اعتقاد دارد روانشناسان پول مفت می‌گیرند.

تشخیص ساده

اگر از افراد مختلف، نقدهای یکسان شنیده‌اید، حتماً در معرض پدیده دانینگ – کروگر قرار دارید. به‌عنوان مثال، اگر مدیر هستید و افراد مختلف به شما گوشزد کرده‌اند که خیلی در کارهای جزیی دخالت می‌کنید، بدانید که در ناخودآگاهتان، صدایی می‌گوید که بقیه اندازه تو نمی‌دانند یا نمی‌توانند.

برای پیشگیری یا کاهش توهم دانایی چه کنیم؟

یک موضوع مورد علاقه برای خودتان بیابید، سپس شروع به مطالعه مستمر (نه به این معنا که یکماه هر روز کتاب بخوانید) کنید. با مطالعه هر کتاب، مقاله و…، بیشتر متوجه می‌شوید که چقدر نمی‌دانید! با رسیدن به این مرحله (هراس از اینکه چقدر مطلب در دنیا وجود دارد که من نمی‌دانم)، از نقطه حماقت در پدیده توهم دانایی فاصله گرفته و وارد دره مرگ شده‌اید.

در این مرحله اگر دست از مطالعه، پژوهش و تحقیق در مورد آن موضوع خاص بکشید، شدیداً عزت نفس خود را آسیب زده و دچار افسردگی پنهان خواهید شد. به مرور که پیش بروید، ملاحظه می‌کنید کتاب‌ها، مقالات،دوره‌ها و… تخصصی‌تری انتخاب می‌کنید که قبلاً حتی اسم آن‌ها را نشنیده بودید.

حتی در انتخاب افراد اطراف خود بازبینی کرده و تجدیدنظر می‌کنید. اگر همین فرآیند را به درستی و دقت پیش ببرید، در همان حوزه خاص، بخش جذاب‌تری را خواهید یافت که علاقه عجیبی به آن داشته و مستعد متخصص شدن در آن هستید.

نکته دوم اینکه تلاش کنید نتایج تحقیقات دیگران را از زبان خود بازگو نفرمایید؛ این اقدام، به مرور ناخودآگاه خودتان را هم گول زده و سبب می‌شود توهم من یک متخصص هستم به شما دست دهد.

نکته سوم، در حضور متخصصان سکوت کرده و شنونده باشید. شاید دلیل اینکه دو گوش و یک دهان داریم، تأکید آفریننده بر اهمیت و اولویت شنیدن باشد.

نکته چهارم، همواره کتاب، پادکست، دوره و… را تهیه نکنیم که “موافق دیدگاه‌های ما” می‌باشند؛ خود را در معرض نقد و نظرات مخالف قرار دهیم. یک متخصص واقعی، از عباراتی مثل استاد برای خودش استفاده نمی‌کند چرا که می‌داند در دنیای پیچیده‌ی امروز، بی‌نهایت موضوع و دانش وجود دارد که نمیدانیم. ممکن است در حضور فردی که “می‌داند”، اظهار نظر کرده و “استادی” خود را لکه‌دار کنیم.

 

مهدی زارع پورمشاهده نوشته ها

من، مهدی زارع پور هستم. علاقمند یا بهتر است بگویم، عاشق علم و هنر مدیریت؛ با تأسیس رُهام سپهر تابان، تلاش دارم تا به کمک کار تیمی، بهره گیری از تجارب ارزنده دنیا و تخصص مدیریت، به ثروت آفرینی هرچه بیشتر کسب و کارهای کوچک و متوسط ایرانی، کمک کنم.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *