یادگیری تطبیقی چیست و چگونه باعث رشد ما می شود؟

یادگیری تطبیقی مهارتی است که باعث رشد ما می شود.


یادگیری تطبیقی

یادگیری مانند مفاهیم دیگر حوزه مهارت‌های نرم، تعریف واحدی که همه بر سر آن توافق داشته باشند ندارد و اگر داشته باشد به‌نظر می‌رسد که دیگر مهارت نرم نیست؛ پس بهتر این خواهد بود که تعاریف کم‌تر نقد شده را بررسی کرده تا یک فضای کلی از مفهوم یادگیری در ذهن ما شکل بگیرد و به مرور، آن را کامل کنیم. همین به مرور کامل شدن یا Slow Learning، خودش بخشی از یادگیری تطبیفی است. به این معنا که هرگاه خواستیم موضوعی را یادبگیریم، بهتر است به خاطر داشته باشیم که فرآیند یادگیری آن، شبیه فرآیند خوردن نیست که در بیست الی سی دقیقه یک چیزی را بخوریم و سپس، احساس گرسنگی که رفع شد، برویم بخوابیم. یادگیری آرام، مورد تحقیق و توجه متخصص‌های زیادی بوده و هست از جمله آقای کال نیوپورت که فوق دکتری MIT است (Cal Newport) و در کتاب جدید خود به نام “بهره‌وری آهسته” یا همان Slow Productivity که ۲۰۲۴ چاپ شد، مفصل و دقیق به این مفهوم پرداخته است (م) و یا جامعه‌شناس دوستداشتنی، آقای دیوید اپستین نویسنده کتاب وسعت یا عمق؟ (Range) که بسیار جذاب، شیرین و با ذکر مثال‌های عالی، نگاهی به یادگیری آرام در برابر یادگیری سریع و محدود داشته است (م).

بارها در کانال تلگرام آکادمی رُهام یا صفحه رُهام سپهر در اینستاگرام، به این نکته اشاره کرده‌ام که روانشنا‌س‌های رفتارگرا، برای تعریف یادگیری، شاخص جالبی بیان می‌کنند که قابل دفاع است:

“ادعای یادگیری زمانی قابل پذیرش است که منتهی به تغییر رفتار شود.”

این تعریف ساده و دل‌نشین، خیلی رُک و صریح، تکلیف را روشن کرده است؛ اگر رفتار شما تغییر نکرده، ادعای یادگیری نکنید. البته در حوزه علوم انسانی، نمی‌توان قاطع، ۱۰۰ در ۱۰۰ و یک کلام، اظهار نظر کرد چون با ماهیت پیچیده‌ای به اسم “انسان” روبرو هستیم؛ الهه‌ی تناقضات و رفتارهای غیرقابل پیش‌بینی که روز به روز، کامل‌تر هم می‌شود اما ملاک فعلی ما (تا این لحظه)، همین تعریف خواهد بود.

مهارت یادگیری

اگر صادقانه به موضوع نگاه کنیم، خواهیم دید که غالباً ما یادگیری را یک مهارت نمی‌دانیم و به همین دلیل، به دنبال آموختن شیوه‌‌های صحیح یادگیری هم نرفته‌ایم؛ مثلاً تلاش کرده‌ایم تا مقاومت مصالح، استاتیک، داستان‌نویسی، ساز، آواز و… یاد بگیریم اما چند نفر از ما تحقیق کرده‌ایم که یادگیری صحیح را چگونه می‌توان آموخت؟ اجازه بدهید با شرح یک مثال، موضوع را بیشتر روشن کنم. کلاس دوم دبیرستان، معلم ریاضی ما که در آن زمان کارشناسی ارشد ریاضی محض و یکی از سرشناس‌های استان در تدریس ریاضی بود را به این محکوم کردیم که قدرت انتقال مطلب ندارد! در حقیقت، ما سهم خود را در یادگیری به پایین‌ترین حد ممکن کاهش داده و مسئولیت طرف مقابل (مدرس) را، به حداکثر رساندیم تا اگر جایی کار سخت شد، بتوانیم سریع توجیه کرده و توپ را به زمین معلم منتقل و سپس پیروزمندانه، همچنان مغز خود را در برابر یادگیری، محافظت کنیم. در اینجا، خوب است به این نکته اشاره کنم که گام اول برای ارتقا مهارت یادگیری، یاد گرفتن چیزهای جدید نیست بلکه، قدرت فراموش کردن (یا حذف تعصب از) آموخته‌های قبلی است. مجدداً اجازه بفرمایید با ذکر یک مثال، اهمیت این موضوع را نیز روشن‌تر کنم.

مدتی در مملکت، بحث استفاده از ظروف مسی خیلی داغ بود و همه می‌گفتند پخت و پز در ظرف مسی خیلی خاصیت دارد و خوب است؛ یکی از دوستان من نیز، تمام ظروف منزل را به مسی تغییر داده بود و حتی آب آشامیدنی را هم در این ظروف میل می‌کرد. مدتی قبل، مقاله‌ای از یک گروه پژوهشگر ایرانی در کرمانشاه را مطالعه کردم که به برخی مضرات و… ظروف مسی اشاره کرده بود (م). این مقاله را در تلگرام برای دوست مسی دوستم فرستادم و در پاسخ، ده‌ها پیام ارسال کرد تا به من بفهماند که غلط کرده‌ام. ایشان حتی حاضر نشد چند دقیقه وقت گذاشته و مقاله را مرور کند، شاید در متن مقاله، در دفاع از دیدگاه خود نکته‌ای می‌یافت و همان را در سرِ من می‌کوبید. این نمونه بارز برای مهارت ضعیف در یادگیری است.

یادگیری تطبیقی چیست؟

یادگیری تطبیقی را با تعریف یک پدیده به اسم “ذهن تناقض‌یاب” آغاز می‌کنم؛ ذهن تناقض‌یاب، مانند سرعت‌گیر در یک اتوبان وسیع، بزرگ و ایمن است که اجازه نمی‌دهد علیرغم مهیا بودن فرصت و شرایط، من و شما به حداکثر سرعت رسیده و از تجربه هیجان‌انگیز سفر با سرعت بالا، لذت ببریم. ذهن تناقض‌یاب چیست؟ تصور کنید در یک دوره آموزشی، به ما می‌گویند که برای افزایش انگیزه پرسنل، بهتر است اقدام “الف” را انجام دهید. ذهن تناقض‌یاب، بلافاصله یک مثال نقض پیدا کرده و می‌گوید:

“ما چند سال پیش این اقدام را انجام دادیم ولی یکی از پرسنل ترک‌کار کرد!”

با همین یک تناقض، پرونده کل بحث را برای خودش بست، کنار گذاشت و خیالش راحت شد که قرار نیست چیز جدید یاد بگیرد و همان قبلی‌ها برایش کافی است (نشدن هم نوعی شدن است). تجربه ثابت کرده بخش قابل توجهی از مخاطبین دوره‌های آموزشی، با این هدف حضور دارند که به مدرس ثابت کنند هرچه می‌گویی نشدنی است و پس از اینکه بارِ سنگین فراموش کردن آموخته‌های قدیمی را از دوش خود برداشتند، حالشان بهتر شده و سراغ همان شیوه‌های قدیمی می‌روند.

ذهن تناقض‌یاب، جدی‌ترین مانع بر سرِ راه یادگیری‌های جدید و کاربردی است. به این هم توجه ندارد که در حوزه علوم انسانی، چیز صد در صدی نداریم، بالاخره اگر بگردیم یک مثال نقض خواهیم یافت اما قرار نیست ۹۰درصد فرصت را به خاطر ۱۰ درصد تجربه نقض، از دست بدهیم.

یادمان باشد که تناقضی که کُلِّ حکم را باطل می‌کند، فقط در علوم دقیقه (ریاضی، فیزیک و…) کاربرد دارد و نه در علوم انسانی (مثلاً: عقل سالم در بدن سالم – استیون هاوکینگ، این گزاره را به‌صورت کلی نقض می‌کند؟) در علوم رفتاری و علوم انسانی، پیدا کردن مثال نقض، هیچ گزاره‌ای را نقض نمی‌کند. ما باید در دنیای اطراف، کتاب‌ها، مقاله‌ها، تجارب افراد و… جست‌وجو کنیم، نکات جدید را یافته و به این فکر کنیم که من چگونه می‌توانم از این نکته، برای شرایط خودم بهره بگیرم؟ برای مثال، فردی که به‌تازگی کافه تأسیس کرده، برای خرید لپ‌تاپ به مغازه‌ای مراجعه می‌کند؛ صاحب مغازه به خریدار می‌گوید ما یک کارت اشتراک طلایی داریم که قیمت آن A ریال است؛ اگر این کارت را خریداری کنید، ما خدماتی مانند نصب ویندوز در محل، ایرادیابی تلفنی و… را رایگان به شما ارائه خواهیم داد. این فرد (فارغ از اینکه اشتراک طلایی را تهیه کند یا نه) می‌تواند از این تکنیک فروشنده لپ‌تاپ برای ایجاد تمایز در کافه خود استفاده کند و اگر این کار را انجام دهد، یادگیری تطبیقی داشته است یعنی یک تکنیک در یک صنعت دیگر را، با صنعتی که خودش فعال است تطبیق داده و به کار گرفته است.

اما اگر بگوید: “این فروشنده لپ‌تاپ است، دنیای کامپیوتر کجا، کافه کجا! اصلاً جنس مشتری‌های ما تفاوت دارد و…”، ذهن تناقض‌یاب خود را فعال کرده؛ علیرغم اینکه می‌داند اگر این اقدام انجام شود، ممکن است اثرات مفید داشته باشد، اما چون سخت است و نیاز به تغییرات و… دارد، تمایل دارد وانمود کند با توجه به اینکه جنس دو کسب و کار متفاوت است، این شیوه کلاً در کافه‌ها جواب نمی‌دهد و پرونده را ببندد.

مثال بعد که خود من بارها و بارها با آن مواجه بودم وقتی است که در مورد روش‌ها و تکنیک‌های مدیریت به افراد آموزش می‌دهم. به‌عنوان مثال، بلانچارد در کتاب “شیوه‌ی وال‌ها” (م) یک رویکرد انسانی و تشویقی برای مدیریت سرمایه‌انسانی پیشنهاد داده است؛ وقتی این کتاب را به یک مدیر سنتی معرفی کردم گفت:

“این شیوه‌ها به درد خارج می‌خورد، اینجا ایران است باید با چوب بزنی تو سرِ کارگر تا کار کنه!”

به همین سادگی، پرونده تحقیقات بلانچارد را بست و تمام. این موضوع، منحصر به ایران نیست؛ جالب است بدانید وقتی دکتر ویلیامز دِمینگ، ژاپن را از بنجل‌سازی به مهد کیفیت تبدیل کرد، عده‌ای امریکایی گفتند این روش‌ها به این دلیل در ژاپن جواب داد که مردم آنجا فرهنگ متفاوتی با ما امریکایی‌ها دارند. به همین دلیل بود که آقای دِمینگ، یک پروژه آزمایشی را به کمک GM برنامه‌ریزی و اجرا کرد و سپس به همه ثابت شد که این متدولوژی، ارتباط تنگاتنگ و سختی با فرهنگ مردم ندارد! اینجا بود که برنامه تلویزیونی “اگر ژاپن توانست، چرا ما نتوانیم؟” (مستند را اینجا ببینید) ساخته و پخش شد و از آن به بعد، مدیران امریکایی که پیش از این مسخره می‌کردند، فوج فوج برای دریافت مشاوره، به دِمینگ مراجعه کردند.

در یادگیری تطبیقی، قرار نیست آنچه را که آموختیم، عیناً با همان شیوه، جزییات و… در کسب و کار یا زندگی خود اجرا کنیم بلکه وقتی مفهوم کلّی را درک کردیم، با توجه به وضعیت خود، آن را تطبیق داده و اجرا کنیم. مثلاً مفهوم تولید به‌موقع یا Just In Time که در ژاپن بسیار سر و صدا کرد و مفید بود، در ایران یک شیوه خوب نیست! چرا؟ چون اینجا تورم و بازار هیجانی داریم؛ اتفاقاً گاهی اوقات پُر بودن انبار، سودآوری بسیار بالایی برای ما دارد. مثلاً زمانیکه مدیرکارخانه بودم، موجودی انبار ما را از ورشکستگی قطعی نجات داد در حالیکه اگر JIT اجرا شده بود، نابود شده بودیم؛ اما در همین شرایط هم نمی‌توانیم بگوییم JIT به درد ایران نمی‌خورد!شاید در گوشه دیگری از همین سرزمین، روش درست به موقع، باعث شده باشد یک استارت‌آپ، هزینه‌های اولیه خود را کاهش داد و موجب بقاء شده باشد ولی چون ما نمی‌دانیم، آبِ پاکی روی دست یک مدل ارزشمند ریخته و پرونده‌اش را بسته‌ایم.

جمع‌بندی

یادگیری تطبیقی، هنر تشخیص فرصت‌ها از تشابه‌های موجود است که می‌تواند توسط “ذهن تناقض‌یاب” که در جست‌وجوی تفاوت‌ها است، سد و نابود شود. به همین دلیل می‌بینیم که مشاورها، فقط کتاب حوزه تخصصی خود را می‌خوانند، پزشک‌ها فقط در ژورنال‌های پزشکی به دنبال جدیدترین روش‌های درمانی و جراحی هستند (خدا کند که باشند!)، تعمیرکارهای خودرو، فقط صفحات تعمیر خودرو در اینستاگرام را دنبال می‌کنند و اکثر افراد، در یک حوزه خاص که با تجربه فعلی آن‌ها همخوان است، فعالیت، مطالعه، تحقیق، گفت و گو، جست‌وجو، سؤال و… دارند. جالب است بدانید در تحقیقی بین‌المللی، مشخص شد وقتی قوانین مالیاتی تغییر می‌کند، حسابداران کهنه‌کار با سابقه بالاتر، بیشتر نسبت به افراد آماتور خطا می‌کنند، چرا؟ چون به آموخته‌های قبلی خود، عمیقاً پایبند هستند (م). پس اگر به دنبال افزایش مهارت یادگیری در خود هستیم، خوب است بیشتر به اطراف دقت کنیم، وارد سایر حوزه‌ها شده و کمی سرک بکشیم، بپرسیم، بخوانیم، دنبال کنیم و در نهایت، دانسته‌های قبلی خود را به چالش بکشیم.

مهدی زارع پورمشاهده نوشته ها

من، مهدی زارع پور هستم. علاقمند یا بهتر است بگویم، عاشق علم و هنر مدیریت؛ با تأسیس رُهام سپهر تابان، تلاش دارم تا به کمک کار تیمی، بهره گیری از تجارب ارزنده دنیا و تخصص مدیریت، به ثروت آفرینی هرچه بیشتر کسب و کارهای کوچک و متوسط ایرانی، کمک کنم.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *