مجموعه دروس مدیریت کسب و کار

آموزش کاربردی مدیریت کسب و کار به زبان ساده


درس شماره دو: آشنایی با انقلاب اول صنعتی

و همه چیز دگرگون می‌شود

شاید برای مخاطب این پرسش ایجاد شود که در ۲۰۲۵ میلادی، عصر هوش‌مصنوعی که ایلان ماسک – Elon Musk – در حال تبدیل شدن به ارباب دنیا با لشگری از ربات‌های عجیب و غریب است، چرا ما تصمیم گرفته‌ایم در پنج درس، به انقلاب صنعتی اول تا پنجم بپردازیم؟ یعنی تا این اندازه از دنیا، مدیریت و روند دنیا عقب هستیم؟ سؤال خوبی است. پاسخ را در چند قسمت شرح خواهیم داد:

الف. مخاطب این درس، قرار نیست از وسطِ ماجرا به مدیریت وارد شود؛ اینکه به بهانه عقب نبودن از اتفاقات دنیا، بخواهیم داستان را از هوش‌مصنوعی آغاز کنیم، شبیه این است که در سالن سینما، فقط سکانس مهیج فیلم را در دقیقه ۵۳ نمایش داده و سپس بگوییم ۵۲ دقیقه اول فیلم چیز مهمی نبود، از اینجا به بعد فیلم خیلی اهمیت داشت که دیدید.

ب. هدف ما از تدوین دروس مدیریت کسب و کار، کمک به آشنایی با مهارت درک روندها در هر حوزه‌ای است؛ ما در جهان سوم معمولاً فرآیندها را فراموش و به نتایج اهمیت می‌دهیم. به همین دلیل حتی در انتخاب نام وزارتخانه‌ها نیز این نگرش غیرسیستمی مشاهده می‌شود؛ نام وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی را ببینید، این نام نشان می‌دهد اولویت وزارت، رویکرد درمانی و تربیت پزشک است؛ چیزی به نام “پیشگیری” در آن دیده نشده! در کسب و کار هم اگر با دقت نگاه کنید، ما معمولاً در مواجه شدن با “نتایج”، به سراغ “درمان” می‌رویم و نه ریشه‌یابی. فروش کاهش داشته، سریع کمپین تشکیل بدهید، تبلیغات کنید، تخفیف بگذارید و از این دست اقدام‌های هیجان‌زده؛ هیچکس نمی‌پرسد فروش به نسبت چه چیزی کاهش داشته؟ در گذشته چه کارهایی باید انجام می‌دادیم (نمی‌دادیم) که فروش کاهش نداشته باشد؟ آیا کاهش فروش، ارتباط به سیستم دارد یا یک روند خارج از کنترل ما در جریان است؟

اگر مدیر کسب و کار هستید (حتی کسب و کار یک نفره مانند صفحه فروش جوراب در اینستاگرام)، به این سؤال‌ها پاسخ دهید:

ب.۱. فروش ماه قبل شما چند “دلار” بوده است؟ (درست خواندید، به دلار پرسیدیم چون ریال مبنای صحیح برای سنجش نیست)

ب.۲. میانگین فروش سه ماه قبل شما چند دلار بوده است؟

ب.۳. میانگین فروش سه ماه قبل شما در قیاس با مدت مشابه سال قبل، چند درصد افزایش یا کاهش داشته است؟

ب.۴. عمر اقتصادی محصول/خدمت شما چقدر است؟

پاسخ به این سؤال‌ها در کنار هم، کمک می‌کند به‌جای تمرکز نقطه‌ای، روندها را بررسی کنید.

اکنون، با این مقدمه نسبتاً طولانی اما لازم، دلیل دوم را جمع‌بندی می‌کنیم. شما در صورتی می‌توانید مدیر مؤثری برای کسب و کار خود باشید که پیش از رویدادها، سبک یا مدل کسب و کارتان را تغییر دهید؛ اگر به بعد موکول شود، شما یک دنباله‌رو هستید.

در حقیقت، وقتی همه چیز دگرگون شد و ما زیر آوار ماندیم، باید به زنده ماندن فکر کنیم! اما اگر پیش از خرابی، موضوع را متوجه شده و اقدام کنیم، احتمالاً تبدیل به “رهبر” و “ناجی” خواهیم شد.

واژه شناسی

انقلاب صنعتی، یک نتیجه نیست، روندی است که همچنان ادامه دارد و در هر ایستگاهِ خود، پدیده‌ای نوظهور را رونمایی می‌کند. از این جهت و بنا به دلیل علاقمندی ما در مدرسه کسب و کار رُهام به ترمینولوژی (واژه‌شناسی)، ابتدا مفهوم انقلاب صنعتی را مورد بررسی قرار خواهیم داد.

انقلاب یا Revolution را اگر در فرهنگ لغت قدیمی مریام جستجو کنید، به چرخش ستاره‌ها و اجرام آسمانی اشاره می‌کند (م) اما در قرن پانزدهم، مفهوم دگرگونی سریع در ساختارها و طبقات را به خود گرفت که ریشه در فرانسه دارد. ما هم در این درس، دگرگونی سریع در ساختار و طبقات را به‌عنوان مفهوم انقلاب می‌پذیریم.

از قدیم‌الایام، به هر فعالیتی که منجر به “تولید” می‌شد، “صنعت” می‌گفتند (م). یعنی در قدیم اگر شما تعدادی مرغ در منزل نگهداری می‌کردید که در ماه مجموعاً پنجاه عدد تخم مرغ به شما تحویل می‌دادند، شما یک تولیدکننده محسوب می‌شدید. اگر به کتاب‌های قدیمی رجوع کنید، به مزارع یا زمین‌های کشاورزی، یک واحد تولیدی گفته می‌شد (م). اکنون با کنار هم گذاشتن دو واژه انقلاب و صنعت، به یک دگرگونی عمیق، ساختاری و وسیع در ساختار و طبقات تولید خواهیم رسید که نشان دهنده تحولی عظیم در دوران بشر است.

درک شرایط پیش از انقلاب صنعتی اول

در قرون شانزدهم و هفدهم، دو واقعه‌ی بزرگ که هر یک منشأ و مبنایی پیچیده داشت، سبب تضعیف نیروهای فئودالی (ارباب – رعیتی) و اشرافی و تقویت طبقات عوام و به ویژه بازرگانان و سرمایه‌دارها شد. واقعه‌ی اول همان اصلاح مذهبی و بریدن کلیسای انگلستان از کلیسای کاتولیک رُم بود که در آن روی هم رفته، طبقات سرمایه‌دار شهری با پشتیبانی از استبداد نوخاسته‌ی کشور در برابر فئودالیسم کهن، صف کشیدند. این توضیح لازم است که فئودالیسم به توصیف دوره‌ی معینی از تاریخ اروپا (از قرن نهم تا سیزدهم میلادی) اشاره دارد که در آن قدرت سیاسی میان زمین‌داران بزرگ تقسیم شده‌ است و هر زمین‌دار یا ارباب، دارای جماعتی رعیت یا دست‌نشانده است که در ازای خدمات نظامی یا سایر خدمات، حق تملک یا استفاده از زمین را از ارباب به‌دست می‌آورند. نظام فئودالی برابر و مشابه با نظام ارباب-رعیتی در ایران و آسیای میانه است.

واقعه‌ی دوم، جنگ داخلی یا انقلاب انگلستان در قرن هفدهم است که در آن، این بار سرمایه‌داران در مقابل استبداد – که پایه‌های خود را مجدد در طبقات اشرافی یافته بود – قیام کردند و در نتیجه هم به استبداد و هم به اشرافیان حامی آن، شکستی بزرگ وارد ساختند.

اسکاتلند که تا این تاریخ کشور مستقلی بود، داوطلبانه پارلمان خود را تعطیل کرد و با انگلستان وارد وحدت سیاسی شد. این اتحاد سیاسی، نه تنها بر وسعت بازار داخلی بریتانیا افزود و مقیاس تولید را در هر دو کشور توسعه داد، بلکه سبب شد که دیگر مزایای نسبی این دو کشور نیز با هم جمع (یا ترکیب) شده و در تمهید مقدمات انقلاب صنعتی اول، نقش عمده‌ای ایفا کند. برای مثال، ظهور دانش‌های نو و علوم عملی در اسکاتلند است که اگر اتحاد شکل نمی‌گرفت، بنا به وضعیت فقر زده اسکاتلند، معلوم نبود بتوانند تأثیر مطلوب خود را بگذارد. آدام اسمیت، هیوم، جیمز وات، تلفورد، مک آدام و…، همه از اهالی اسکاتلند بودند و تصور انقلاب صنعتی بدون نام این افراد، دست کم امروز کار مشکل و بیهوده‌ای است.

انقلاب صنعتی اول، دو مقدمه بسیار مهم دارد؛ یکی گسترش بازرگانی داخلی و بین‌المللی که از اواخر قرن پانزدهم آغاز شده بود، دیگری تغییرات در روابط تولیدی و فنون کشاورزی در انگلستان که این نیز از قرن شانزدهم شروع شد، در قرن هفدهم شدت یافت و در قرن هجدهم، سریع و همگانی شد.

خوب است به این نکته هم اشاره کنیم، مهم‌ترین تغییر در روابط تولیدی که به موازات تضعیف نظام فئودالی و در دنبال نابودی کامل ارباب و رعیتی به‌وجود آمد، تلاش برای محصور کردن اراضی نامحصور بود. اراضی نامحصور در آن زمان، شکلی از سازمان تولیدی بود که در آن، املاک هر خُرده مالک، مستأجر یا رعیت، در سراسر واحد کوچک در اطراف آن واحد تولیدی پراکنده بود، یعنی گاهی اوقات مشاهده می‌شد که یک مستأجر، پانزده قطعه زمین کوچک در اطراف یک واحد تولیدی داشته باشد (چون محصور نبود، مالک اصلی نمی‌دانست که مستأجر، چند قطعه دیگر دارد)؛ محصور نمودن فضاهای کشاورزی، به‌نوعی تلاش برای سامان دادن وضعیت و شفافیت آن بود تا مشخص شود در اطراف یک واحد تولیدی و خود آن، چه می‌گذرد.

انقلاب صنعتی یک پدیده دراماتیک ناگهانی در یک تاریخ مشخص مانند انقلاب کبیر فرانسه نبود که پرچم صنعت قدیم پایین کشیده شده و پرچم جدید نصب شود بلکه مجموعه‌ای از روندها بود که در یک محدوده زمانی سبب تغییرهای گسترده شد؛ موضوع آنقدر مبهم است که دانشگاه کمبریج در سال ۲۰۲۴ تصمیم گرفت تحقیقات عمیقی روی انقلاب صنعتی انجام دهد و در نهایت اعلام کرد تاریخ آغاز روند انقلاب صنعتی اول، به قرن هفدهم باز می‌گردد (م).

“میلیون‌ها سوابق شغلی تاریخی نشان می‌دهند که نیروی کار بریتانیا در طول دهه ۱۶۰۰ به شدت به سمت مشاغل تولیدی روی آورده است که نشان می‌دهد تولد عصر صنعتی، ریشه‌های عمیق‌تری دارد.”

وب‌سایت “اقتصاد گذشته دانشگاه کمبریج” (م)، در طول سه قرن با ثبت بیش از یکصد و شصت میلیون سند حاصل از سرشماری، ثبت‌نام‌های محلی و…، نشان می‌دهد صد سال قبل از بروز انقلاب صنعتی اول، نیروی کار در بریتانیا به سمت تغییر در روند تولید (و تغییر ار کشاورزی به بقیه صنایع) رفته بود که به همین دلیل، می‌توان انقلاب صنعتی اول را کامل به بریتانیا نسبت داد و به همین خاطر است که در برخی منابع، از آن به‌عنوان انقلاب صنعتی انگلستان نام می‌برند (م). در حدود قرن هفدهم، مردم بریتانیا به شدت از کشاورزی فاصله گرفته به سایر صنایع مانند آهنگری، کفاشی، بافندگی خانگی و… هجوم بردند.

پروفسور شاو-تیلور، استاد دانشگاه کمبریج می‌گوید:

We have discovered a shift towards employment in the making of goods that suggests Britain was already industrialising over a century before the Industrial Revolution

«ما تغییر به سمت اشتغال در تولید کالاها [غیر کشاورزی] را کشف کرده‌ایم که نشان می‌دهد بریتانیا بیش از یک قرن قبل از انقلاب صنعتی در حال صنعتی شدن بوده است.»

انقلاب صنعتی اول

اصطلاح “انقلاب صنعتی” که توسط مورخ سرشناس، آرنولد توینبی (Arnold Toynbee) در سال ۱۸۸۴ ابداع شد، گمراه کننده است زیرا این روند تغییر نه سریع بود و نه توسط قیام‌های مردمی انجام شد. توماس هاردی (Thomas Hardy) می‌گوید راه‌آهن‌های قدرت گرفته از نیروی بخار، به تنهایی، احتمالاً قابل مشاهده‌ترین عنصر «انقلاب» برای اکثر مردم، از زمان فتح انگلستان توسط نورمن‌ها در سال ۱۰۶۶ بود که بیش از هر تحول دیگری تغییر ایجاد کرد (اگر به تاریخچه این موضوع علاقه دارید، تماشای این ویدیو ممکن است برای شما جالب باشد). از سؤال‌های اصلی که ممکن است رخ دهد (و برای نویسنده ایجاد شد)، این بود که چرا انقلاب صنعتی در انگلستان شکل گرفته است؟ دلایل زیادی برای آن پیدا شد؛ اول اینکه سیستم کشاورزی انگلستان در قیاس با سایر مناطق و کشورها، بهره‌وری بالاتری داشت که می‌توانست افراد بیشتری را تغذیه کند. بریتانیا با میدان‌های زغال‌سنگ خود، سوخت ارزان فراوانی داشت و در سال ۱۷۰۰، در استخراج معادن مهارت خوبی یافته بود و ۸۰ درصد زغال‌سنگ اروپا را تولید یا تأمین می‌کرد.

مزیت دانشی دیگر برای بریتانیا استفاده از کُک (Coke) به عنوان سوخت برای ساخت آهن با کیفیت بالا بود؛ کُک از پخت زغال سنگ در کوره برای حذف هر چه بیشتر ناخالصی‌ها ساخته می‌شود. نخستین کوره‌ی بلند در حالِ کار با استفاده از کُک، در سال ۱۷۰۹ در کوالبروکدیل (Coalbrookdale) در شروپشایر (Shropshire)، اثری که متعلق به آبراهام داربی (۱۶۷۸-۱۷۱۷) بود، استفاده شد.

جالب است بدانید به دلیل سیستم برتر کشاورزی و محصور نمودن زمین‌ها، نیروی کار در انگلستان در قیاس با سایر کشورها و مناطق، گران‌تر شد (زمین‌های محصور، قیمت بالاتری نسبت به زمین‌های معمولی رها شده یافت). در این دوران، مزارع به کشاورزهای بیشتری نیاز داشتند اما توسعه شهرنشینی باعث کمبود نیروی کار ماهر شد که همین امر نیز به گران‌تر شدن نیروی کار، افزود.

“هزینه بالای کار به این معنی بود که مخترعان انگیزه بیشتری برای طراحی ماشین‌هایی داشتند که می‌توانستند تعداد انسان‌ها را در محل کار کاهش داده یا جایگزین کنند.”

همین امر، مخترعین را به این فکر فرو برد که باید ماشین‌های بسازیم تا بتوانند جای نیروی کاری که نیست و گران است را برایمان پُر کنند (کمی به شرایط فعلی ایران در ۱۴۰۳ فکر و با این جمله قیاس کنید). دولت‌ها برای سرمایه‌گذاری در این پروژه‌های تحقیقاتی (منجر به اختراع) شرایط مساعدی را برای سرمایه‌داران فراهم کردند و امپراتوری تجاری بریتانیا، به‌ویژه امپراتوری تجاری بریتانیا که توسط شرکت هند شرقی تأسیس شد، می‌توانست برای بهره‌برداری از چنین نوآوری‌هایی با فراهم کردن بازارهایی برای کالاهای تولیدی، شرایط اطمینان برای مخترعین و سرمایه‌گذاران فراهم کند.

همزمان با این تحولات، مهاجرت از روستا به شهر هم سرعت گرفته بود که سبب شد پروژه‌های نوآوری، انگیزه بالاتری یافته، سرمایه‌گذاری بیشتر و سرعت تبدیل ایده به اختراع، بالاتر برود. با افزایش رشد شهرنشینی، تقاضا برای مصرف بالا رفت همچنین، نیاز به محصولات نوآورانه (در شهر) نیز رو به افزایش بود؛ مجموع این پدیده‌ها را در کنار هم تصور کنید، یک سیستم جذاب خواهید یافت که خروجی آن، انقلاب صنعتی اول بود.

وات هستم، جیمز وات!

آب، باد و نیروی عضلانی (زور)، مدت‌ها برای تجهیزات سنگین مانند آسیاب‌های بادی و چرخ‌های آبی استفاده می‌شد. همچنین، ریسندگی به‌شکل بسیار سنتی و ساده در خانه‌ها انجام می‌شد که هم سرعت پایین و هم خروجی بسیار کمتر از تقاضا داشت. مجموع این عوامل نیز، سبب شد تجهیزات کوچک ریسندگی که سرعت را بالا برده و تعدادی از آن‌ها در کنار هم (کارگاه)، می‌توانستند خروجی بیشتری فراهم کنند، ساخته و به‌عنوان نخستین ماشین‌آلات صنعتی، فروخته شوند.

سرعت‌بخش و متحول کننده اصلی اما، ماشین بخار بود. قدرت بخار در ابتدا برای به‌ حرکت درآوردن شفت‌های پمپ در معادن مورد استفاده قرار می‌گرفت و عمق اکتشاف را بالا می‌برد؛ پمپ بخار در سال ۱۶۹۸ توسط توماس ساوری (حدود ۱۶۵۰-۱۷۱۵) به ثبت رسید. از آن سال به بعد، روی بهره‌وری بیشتر این پمپ‌ها تلاش زیادی شد اما همچنان یک مشکل مشترک در بین همه این نوع پمپ، خودنمایی می‌کرد، مصرف سوخت بالا که هم گران تمام می‌شد و هم کمیاب بود.

در سال ۱۷۶۹، موتور بخار وات، طراحی شده توسط جیمز وات (۱۷۳۶-۱۸۱۹) با بهینه‌سازی‌هایی که توسط متیو بولتون (۱۷۲۸-۱۸۰۹) روی آن صورت گرفت، به تقاضای بازار برای یک موتور قدرتمند که می‌تواند در هر مکانی استفاده شود پاسخ داد. جالب است بدانید تا سال ۱۸۰۰، بریتانیا بیش از دو هزار و پانصد موتور بخار در اختیار داشت که بیشتر آنها در معادن و کارخانه‌های پنبه مورد استفاده می‌گرفت؛ این عدد را (۲۵۰۰)، مقایسه کنید با ۲۰۰ موتور فعال در فرانسه و فقط ۱۰ موتور موجود در امریکا. همین سرعت توسعه منجر به این شد تا متخصصان دیگر بتوانند ویژگی‌هایی به موتور بخار وات اضافه کنند تا در نهایت این تکنولوژی قابل استفاده برای راندن قطارها و کشتی‌ها باشد؛ آغاز تحول در سفر و بریتانیا!

در ۲۷ سپتامبر ۱۸۲۵، قطار معروف به Locomotion 1 که توسط جورج استفنسون (۱۷۸۱-۱۸۴۸) اختراع شد، اولین مسافران راه‌آهن را از استاکتون به دارلینگتون در شمال شرقی انگلستان منتقل کرد. راه‌آهن با رشد عجیبی در حال رونق بود؛ در دهه ۱۸۷۰، بیش از پانزده هزار مایل (۲۴۰۰۰ کیلومتر) خطوط ریلی وجود داشت، با قطارهایی که سالانه بیش از سیصد میلیون مسافر و بیش از صد و پنجاه میلیون تُن کالا را حمل می‌کردند.

در آن دوران، پس از کشاورزی، نساجی بیشترین رونق را در بریتانیا پیدا کرده بود؛ به همین دلیل از دهه ۱۷۹۰، ماشین‌های بخار با چنان موفقیتی در صنعت نساجی مورد استفاده قرار گرفتند که تا سال ۱۸۳۵ حدود ۷۵ درصد کارخانه‌های پنبه از نیروی بخار استفاده می‌کردند. در پس این تحول، مجموعه‌ای از ماشین‌ها (مانند قاطرِ چرخان) اختراع شدند که شیوه تمیز کردن، ریسندگی و بافته شدن پنبه را متحول کردند. با ورود این ماشین‌آلات به کارخانه‌های بریتانیا، تقریباً کارگاه دیگری توان رقابت با این مجموعه‌ی مکانیزه شده را نداشت و بریتانیا همچنان در این حوزه، رشد روزافزون را تجربه می‌کرد.

حالا ورق در حالِ برگشتن بود؛ نیروی کار با مشاهده مکانیزه شدن کارخانه‌ها، دست به اعتراض زد و حتی برای کارفرمایان، مشکلاتی هم ایجاد شد. اینجا بود که “لودیت‌ها” شکل گرفتند؛ افرادی که با فناوری یا روش‌های جدید کار مخالف بودند (شبیه افرادی که امروز تجمع می‌کنند تا علیه رفع فیلتر شبکه‌های اجتماعی و اینترنت، شعار بدهند). لودیت‌ها به کارخانه‌های مکانیزه حمله کردند و خیلی از تجهیزات را درهم شکسته، پیروزمندانه از آنجا خارج و به سمت مقصد بعدی حمله‌ور می‌شدند.

نکته جالب این بود که تکنولوژی، اتفاقاً در بلند مدت فرصت بیشتری برای کار در کارخانه‌ها فراهم آورد (از هر هشتاد بریتانیایی، یک نفر در کارخانه نساجی مشغول به کار بود). یکی از دلایل برای افزایش فرصت شغلی، بیشتر بودن تقاضا از عرضه بود. کارخانه‌ها هر اندازه تولید می‌کردند، بدون نیاز به برنامه بازاریابی و تبلیغات، فروش رفته و حتی پیش فروش شده بود.

در یک برداشت اشتباه (که حتی آن را در کتب دانشگاهی هم می‌بینیم)، انقلاب صنعتی اول را حرکت از کشاورزی به صنعت می‌نامند در حالیکه اصلاً چنین نیست (تحقیقات کمبریج را بخوانید). انقلاب صنعتی، تحول در شیوه‌های تولید بود اما کشاورزی همچنان بخش قابل توجهی از اقتصاد بریتانیا را تشکیل می‌داد (صنعتی‌ترین کشور دنیا در آن دوره). کشاورزی برای پاسخگویی به جمعیت رو به رشد از طریق فرآیند محصور کردن گسترش یافت؛ طی پنجاه و پنج سال، یعنی از ۱۷۶۰ تا ۱۸۱۵، بیش از هفت میلیون هکتار (۲۸۳۰۰ کیلومتر مربع) از زمین‌های مشترک بریتانیا محصور شد؛ کودهای بهتر باعث بهبود عملکرد محصول شده و روش‌های جدید، اصلاح نژاد دام را بهبود بخشید.

ماشین‌آلات کوچک و رونق تولید صنعتی آن، اتفاقاً به بهینه‌سازی بخش کشاورزی کمک شایان داشت؛ اندرو راجرز در سال ۱۷۳۷ ماشین بریدن را اختراع کرد؛ ماشینی که می‌توانست گندم را از کاه جدا کند. در سال ۱۷۸۷، اندرو میکل (۱۷۱۹-۱۸۱۱) اولین ماشین خرمن کوبی با نیروی بخار که دانه را از پوسته جدا می‌کرد، اختراع نمود.

به‌صورت کلی، رونق گرفتن ماشین‌های صنعتی، باعث شد کیفیت محصولات بالاتر برود (مثلاً در صنعت نساجی، گزارش می‌شد که پارچه‌های برش خورده با دستگاه، فروش بهتری دارند چون لبه‌های آن تمیزتر و یکنواخت‌تر برش خورده است)، تولید غذا ارزان‌تر شود، بهره‌وری بهبود چشمگیر داشته و سرعت بالا برود. محصولات کشاورزی بریتانیا، همراه با واردات، توانست جمعیتی را تغذیه کند که از شش میلیون نفر در سال ۱۷۵۰ به بیست و یک میلیون نفر در سال ۱۸۵۱ رسیده بود (سیاست افزایش جمعیت برای تأمین نیروی کار اجرا شده بود).

تیلور آمد، آن مرد با کرنومتر آمد

شما تاکنون حدود ۲۸۰۰ کلمه در مورد انقلاب صنعتی اول مطالعه کرده‌اید؛ این درس، یکی از کامل‌ترین متن‌های فارسی و رایگان در اینترنت است که به بررسی تاریخچه انقلاب صنعتی اول پرداخته و تلاش کرده جوانب مختلف آن را برای خواننده روشن کند. اگر همچنان علاقمند به مطالعه تکمیلی هستید، می‌توانید این یادداشت را پیگیری کنید. اکنون پس از آشنایی با حال و هوای حاکم بر دوران انقلاب صنعتی، به رویکرد مدیریتی این انقلاب و تحولاتی که توسط فردریک وینسلو تیلور، مهندس مکانیک امریکایی شکل گرفت، صحبت می‌کنیم.

سال ۱۷۷۶، آدام اسمیت معروف (حتماً در یک فرصت مناسب، یادداشتی در باب آشنایی با این بشر حیرت‌انگیز ضمیمه این درس خواهد شد) با انتشار کتاب ثروت ملل (The Wealth of Nations)، نکات ناب و بکر به مخاطب عرضه داشت. آدام اسمیت در بخشی از کتاب خود، برای افزایش بهره‌وری به صاحبین کارخانه‌ها توصیه می‌کند کارهای تخصصی را به قسمت‌های کوچک تقسیم و هر قسمت را به یک نفر بسپارند. این کار، باعث می‌شود نیاز به نیروی کار متخصص کاهش یافته و افراد معمولی هم بتوانند در کارخانه‌ها مشغول به کار شوند. در مثال معروف خود نیز (که در درس اول به آن اشاره کردیم – اینجا بخوانید)، تولید سنجاق را به هجده قسمت تقسیم کرده بود و نشان داد با این کار، بهره‌وری بالا می‌رود؛ هر چند در این مورد نیز اشتباه کرده بود (م).

این از نخستین توصیه‌های رسمی به مالکین کسب و کار برای مدیریت بهینه سازمان خویش است که در تاریخ ثبت شده است [مشاور مدیریت]. آقای تیلور در بیستم مارس سال ۱۸۵۶ متولد شد؛ نام او را همتراز با تلاش برای بهبود کارایی در صنایع می‌آورند. هرچند آدام اسمیت قبل از او توصیه‌هایی به مدیران داشت اما تقریباً اتفاق نظر وجود دارد که مهندس تیلور، نخستین مشاور مدیریت در دنیا است. روش‌ها و تکنیک‌هایی که به کمک آن‌ها توانسته بود کارایی را بهبود چشمگیر بدهد، در کتابی به‌نام “اصول مدیریت علمی” آورد؛ کتابی که در سال ۲۰۰۱ توسط اعضای آکادمی مدیریت به‌عنوان تأثیرگذارترین کتاب قرن بیستم انتخاب شد.

آکادمی مدیریت یک انجمن حرفه‌ای برای محققان مدیریت و سازمان است که در سال ۱۹۳۶ تأسیس شد؛ چندین مجله دانشگاهی منتشر کرده، کنفرانس‌ها را سازماندهی می‌کند و انجمن‌های دیگری را برای اساتید و فعالان حوزه مدیریت فراهم نموده تا تحقیقات و ایده‌های خود را با هم در میان بگذارند.

تیلور در خانواده‌ای کویکر متولد شده بود؛ کویکرها افرادی هستند که به انجمن مذهبی دوستان تعلق دارند، مجموعه‌ای از فرقه‌های مسیحی پروتستان تاریخی. اگر کتاب اصول مدیریت علمی او را مطالعه کنید، رگه‌هایی از کویکری بودن را در آن مشاهده خواهید کرد؛ بخصوص اینکه پدر تیلور، علاوه بر کویکری، وکیل هم بود. خیلی مهم است که بدانید تیلور، در خانواده‌ای ثروتمند با موقعیت اجتماعی بالا پرورش یافته بود (مادر تیلور عضو یک انجمن اصلاح‌طلب بود) که تأثیر مستقیم در شیوه نگارش، برخوردش با کارگران و توانایی برای استمرار فعالیت علیرغم منفور بودن در جامعه صنعتی داشت.

اگر از دریچه سال ۲۰۲۵ به آنچه تیلور نوشت و انجام داد نگاه کنید، می‌توان به غایت از او متنفر شد اما در این درس تلاش کردیم در حالیکه شما به اینترنت متصل هستید و در دنیای امواج و هوش‌مصنوعی این درس را مطالعه می‌کنید، شرایط آن دوران را برایتان نمایان‌تر کنیم تا بر قضاوت شما، تأثیر داشته باشد.

مهندس تیلور در سال ۱۸۷۸ به کارخانه ماشین فروشی میدول (Midvale) پیوست؛ او در ابتدا کارگر ساده این کارخانه بود که بعداً توانست رده‌های کارشناس زمانبندی، ماشین‌کار متخصص، سرکارگر، مدیر مرکز تحقیقات و در نهایت، مهندس ارشد کار را یک به یک سپری کند؛ همین امر بعداً به او کمک کرد تا در تحقیقات خود، درک خیلی کامل و جامعی از تمام فرآیندها داشته باشد و سایر کارگرها نتوانند او را دور بزنند یا اطلاعات اشتباهی در اختیارش قرار دهند. البته ازدواج یکی از مدیران میدول با خواهر تیلور هم در ارتقا شغلی او، بی‌تأثیر نبوده است.

تیلور حتی در زمانی که به‌عنوان کارگر و ماشین‌کار در میدول مشغول به کار بود، متوجه شد که افراد، کمتر از چیزی که واقعاً می‌شود و می‌توانند کار می‌کنند (چه آن‌هایی که کار یدی بدون ماشین داشتند و چه آن‌های که اپراتور ماشین بودند). وقتی به سمتِ سرکارگری رسید، از کارگران خواست (نه مؤدبانه!)، خروجی کار خود را افزایش دهند و آن‌ها نیز بدیهی بود که نمی‌پذیرفتند و در برابر او مانع تراشی می‌کردند. از این جهت، تیلور تصمیم گرفت خروجی استاندارد قابل تولید را اندازه‌گیری و تبدیل به قانون کند (یافتن بهترین شیوه برای انجام هر کار). افرادی که می‌گویند تیلور روی بهره‌وری کار کرد، درک خوب و کاملی از ۱۸۸۰ میلادی ندارند؛ چرا که در آن زمان، چیزی به اسم بهره‌وری هنوز ابداع نشده بود؛ تیلور فقط می‌خواست شیوه “سربازی در کار” را پیاده کند چون عقیده داشت کارگرها عده‌ای انسان مفت‌خور، تنبل و کار گریز هستند که اگر فشار و تهدید را حذف کنید، خوش‌گذرانی می‌کنند؛ مثلاً این قسمت از کتاب اصول مدیریت علمی تیلور را ببینید:

“سربازها وقتی در مقابل دشمن قرار می‌گیرند، پیوسته شلیک می‌کنند چون اگر شلیک نکنند، گلوله آن‌ها را خواهد کُشت. در این میان، افسران نیز پا به پای آن‌ها، میدان جنگ را نظاره می‌کنند.”

چهار اصل مدیریت علمی تیلور

تیلور که بعداً روی کارت ویزیت خود نوشته بود “مهندس مشاور – سیستماتیک کردن مدیریت فروشگاه و متخصص هزینه‌های تولید“، چهار اصل را به‌عنوان اصول مدیریت علمی به جهان عرضه داشت که به‌عنوان پایه‌های اصلی رشته مدیریت شناخته می‌شوند. هرچند فلسفه تیلوریسم در سازمان و مدیریت بر پایه نگرشی تک ‌بُعدی به انسان به‌عنوان موجودی اقتصادی استوار است، اما این نگاه و در شرایط حاکم بر زمان خودش، لازم بود و ما امروز در شرایط فعلی نمی‌توانیم به او نقد وارد کنیم. در چنین مکتبی می‌توان با تشخیص روش‌های مختلف انجام هر کاری و به کار بردن فنون و تکنیک‌های مربوط به کار سنجی، بهترین طریق انجام هر کاری را کشف کرد. تیلور کلید عوامل مختلفی که می‌توانستند در باره کار مؤثر باشند از قبیل خصوصیات نیروی کارگران، عوامل محیط باز، ابزار و ادوات کار و بالاخره روش‌های گوناگون انجام کار را تعیین نموده و اندازه‌گیری کرد.

اصل اول.

روش‌های کار مبتنی بر قانون سرانگشتی (تخمینی) را با روش‌های مبتنی بر مطالعه علمی وظایف جایگزین کنید؛ این قانون به زبان ساده می‌گوید چیزی را حدودی و تخمینی نگویید، آن را دقیق اندازه گرفته و به‌صورت عدد مشخص کنید.

اصل دوم.

هر یک از کارکنان را به طور علمی (آزمون شده) انتخاب کنید، آموزش و پرورش دهید نه اینکه آن‌ها را رها کنید تا خودشان در اثر سعی و خطا یاد بگیرند.

اصل سوم.

برای هر کار یک دستورالعمل مشخص کنید (مراحل، نحوه انجام کار و… در آن مشخص شده) و کارگر را موظف کنید طبق آن پیش برود و گزارش ثبت کند.

اصل چهارم.

کار را تقریباً به طور مساوی بین مدیران و کارگران تقسیم کنید، به طوری که مدیران اصول مدیریت علمی را برای برنامه‌ریزی کار اعمال کنند و کارگران در واقع وظایف را انجام دهند.

تیلور با یک کرنومتر بالاسر کارگرها می‌ایستاد، همه چیز را اندازه‌گیری و ثبت می‌کرد تا بالاخره “بهترین شیوه برای انجام دادن کار” را پیدا کند (مطالعه تکمیلی)؛ تقریباً همه با او دشمن بوده و تهدیدش می‌کردند. تیلور عقیده داشت کارگر فقط باید کاری که به او سپرده شده را انجام دهد، وظیفه کنترل، برنامه‌ریزی و فکر کردن به دوش مدیر است (در کتاب خود، بارها به کارگران، مستقیم توهین می‌کند). همین روند، دو رویداد مهم را شکل داد:

الف. کارگران علیه سیاست‌های او دست به اعتصاب زدند؛

ب. کارگرانی که با تیلور کار می‌کردند، بر اساس خروجی کار حقوق می‌گرفتند که باعث شده بود میانگین حقوق و دستمزد پرداختی در سیستم تیلور، بالاتر از بقیه کارخانه‌ها باشد. به همین جهت، برخی کارفرمایان نیز با او دشمن شده بودند!

جمع‌بندی درس دوم – انقلاب صنعتی اول

شما تا الان، بیش از ۴۰۰۰ کلمه در مورد انقلاب صنعتی اول مطالعه کردید. هدف این بود که روند تغییرات را مشاهده کنید؛ همچنین، به‌زودی در کتابی به‌نام “سازمان‌های آینده” که توسط مهدی زارع پور در حال تألیف است، خواهید خواند که چگونه دنیا به‌نوعی خاص، در حال بازگشت به انقلاب صنعتی اول است و در برابر این تغییر، چگونه باید سازمان و کسب و کار خود را آماده تغییر کنید. انقلاب صنعتی اول از قرن شانزدهم شروع شد، مزارع محصور شدند، روستایی‌ها نقل مکان کردند، نیروی کار کم و گران شد، دولت و سرمایه‌داران به مخترعین پول دادند تا چیزی برای جایگزین کردن بسازند، ماشین‌ها ساخته شد، جیمز وات با ماشین بخار آمد، راه‌آهن سرعت را بالا برد، نساجی رونق گرفت، کارخانه‌ها بدون توقف کار کردند و برای رسیدن به سود بیشتر، کودک، پیر، مریض، سالم و… را به کار گرفتند؛ هیچ محدودیت یا قانونی برای ساعت کاری استاندارد، منع کودکان از کار، خدمات به کارگران و غیره وجود نداشت تا اعتصاب شکل گرفت؛ مطالعات نشان داد اگر در هفته ۴۴ ساعت کار صورت پذیرد، خروجی مطلوب است و بالاخره، مهندس تیلور با کرنومتر آمد و اصول مدیریت علمی را ارائه کرد. در انقلاب صنعتی اول، تمرکز روی تولید بیشتر در ازای کار برابر بود. تقاضای زیاد و عرضه کم، آتش طمع و ولع را در صاحبین کسب و کار بالا برده بود تا جایی که برای حفظ تمرکز کارگر روی کار، بر چشم آن‌ها چشم‌بند اسب می‌زدند. فضای آن دوران تاریک، دود آلود، خسته‌کننده، ترسناک و ماشینی شده بود. عده‌ای در فلاکت محض، عده‌ای غرق در پول زندگی می‌کردند. کارگر معادل با چرخ‌دنده دیده می‌شد نه یک انسان؛ کارگر خوب، کارگری بود که در مسیر تولید بیشتر و سودآوری بالاتر برای کارفرما، جان بدهد.

از نظر ما در مدرسه کسب و کار رُهام، ایجاد کارخانه‌های صنعتی بزرگ و مکانیزه شدن تولید و کار، پایان انقلاب صنعتی اول، ورود تیلور و آغاز مهندسی کردن کار، مقدمه ورود به انقلاب صنعتی دوم، هنری فورد اول، کلیددار انقلاب صنعتی دوم بود.

مهدی زارع پورمشاهده نوشته ها

من، مهدی زارع پور هستم. علاقمند یا بهتر است بگویم، عاشق علم و هنر مدیریت؛ با تأسیس رُهام سپهر تابان، تلاش دارم تا به کمک کار تیمی، بهره گیری از تجارب ارزنده دنیا و تخصص مدیریت، به ثروت آفرینی هرچه بیشتر کسب و کارهای کوچک و متوسط ایرانی، کمک کنم.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *