بحران نیروی کار در ایران – قسمت اول: آسیب شناسی
سال ۱۳۹۵ در صفحه شخصی خودم (اینستاگرام)، پُستی با همین مضمون منتشر کردم که در آن قید شده بود تا ۵ سال آینده، غالب کسب و کارهای ایرانی با معضل یافتن نیروی کار (چه متخصص و چه ساده) مواجه خواهند شد. به یاد دارم که آن زمان، انتقاداتی مطرح شد و مدیران ارشد مخاطب صفحه من، به نوعی موضوع را بزرگنمایی شده می دانستند.
اما امروز در اواخر سال ۱۴۰۱، کمتر کسب و کاری را می توانید نام ببرید که در بحث استخدام منابع انسانی، با مشکل مواجه نباشد. سؤال اول این است که چرا اینطوری شد؟
تا سال ۱۳۹۰، نیروی کار غالب در ایران، از متولید دهه ۵۰ و ۶۰ بودند که بنا به شرایط خاص دوران تربیتی، پرورشی و آموزشی خود (مواجه شدن با انقلاب، جنگ، بی ثباتی، کمبود، هراس، ناامنی، خانواده های پرجمعیت، سطح پایین بهداشت، آموزش و خدمات اجتماعی)، ویژگی های رفتاری و اخلاقی خاصی داشتند که با خلق و خوی مدیران ارشد (مالکین کسب و کارها)، در تناقض آنچنان نبود و هر کجا که تناقضی دیده می شد، نیروی کار متولد دهه ۵۰ و ۶۰، سکوت و محافظه کاری را ادامه می داد تا “نان” به خطر نیفتد.
از سال ۱۳۹۰ به بعد، کم کم سر و کله “نیروی کار دهه هفتادی” پیدا شد! نسلی که زیر دست پدر و مادرهای دهه شصتی با تمام حسرت ها، اندوه ها، تمایلات سرکوب شده و… رشد کرده و اکنون صاحب فرزندی شده بودند که می توانستند تمام زندگی نزیسته خویش را، روی آن ها پیاده کنند.
شاید اگر ادعا کنیم از دلایل قوی فرزندآوری در جمعیت دهه شصت، جبران نواقص زندگی خود برای فرزند بوده است، خیلی هم دور از واقعیت نباشد.
پدر و مادرانی که همواره در معرض این جملات بوده و با همان رویکرد، شاکله ذهنیشان ساختاربندی شده بود، اکنون فرزندان خود را به شیوه دیگری تربیت کرده اند:
– دنبال یک آب باریکه باش برای آخر ماه؛
– شراکت اگر خوب بود، خدا شریک داشت؛
– رئیست هرچی گفت بگو چشم، از نون خوردن میفتی؛
– سرت به کار خودت باشه، آهسته برو و آهسته بیا که گربه شاخت نزنه؛
– میخوای برای خودت کار کنی؟ بدبخت همون اول ورشکسته میشی، لازم نیست از این غلط ها بکنی، برو بشین درستو بخون؛
– فقط به فکر کنکور باش که بتونی مدرک بگیری تو یه اداره دولتی استخدام بشی؛
– یه حقوق ثابت داشته باشی با دفترچه بیمه، خیالت از زندگیت راحت، میری زن میگیری!
نیروی کار دهه ۵۰ و به خصوص دهه شصتی، کمتر اهل ریسک بود، بیشتر تمایل به سکوت و پذیرش داشت تا اقدام به تغییر و ایستادگی برای آن، خواسته های سطح پایینی (انتظارات حداقلی) برای خود مدنظر داشت و کمتر رؤیاپردازی می کرد، آموزش پذیری و روحیه جستوجوگری کمتری نسبت به نسل بعد از خود داشت، گاه و بی گاه گمان می کرد “حقیقت” زندگی همینی هست که دارد تجربه می کند و بالاخره اینکه تمام محدودیت ها و عرف جامعه را با جان و دل پذیرفته بود.
به همین دلیل هرگاه در مراسم میهمانی، شب نشینی، عیددیدنی و… حاضر می شدیم، جز غُر زدن از شرایط مملکت، کار و زندگی، چیز دیگری شنیده نمی شد (در اصطلاح، لات کوچه خلوت)!
نسل جدید، وارد می شود!
داستان نسل جدید (دهه هفتاد به بعد) اما متفاوت بود. آن ها از همان روز اول، محدودیت، حصار و… را نمی پذیرند. آزادی عمل، تابوشکنی و رفتارهای خلاف عرف (سنت های قدیمی که کسی نمیداند ریشه در کجا دارد؟)، از پیش فرض های این جامعه است.
آن ها در ویژگی های زیر، با نسل های قبلی خود کاملاً متفاوت هستند:
الف. ریسک پذیری؛
ب. جسارت بیان عقیده؛
ج. ایستادگی برای رسیدن به حق؛
د. شجاعت در تغییر؛
هـ. روحیه جستوجوگری؛
و. مطالعه و تحقیق؛
ز. وابستگی به اینترنت و فضای مجازی؛
ح. مهارت در برقراری ارتباط و کاهش قید و بندهای سنتی؛
ت. جسارت و شجاعت در تابوشکنی، سنت شکنی و رفتارهای خلاف جهت؛
ی. مطالبه گر و مقاوم در برابر آسیب های اجتماعی؛
ک. حساس بودن به زمان و عجول بودن در تحقق اهداف؛
ل. زیر سؤال بردن روش های منسوخ یا عادات؛
م. خود را اولویت قرار دادن (کاهش فداکاری های غیرمعقول و غیرمنطقی)؛
ن. رؤیاپرداز، جنگجو و رُک.
تمام شاخص های بالا را با قدرت و ضعف متفاوت اما همواره بیشتر از بچه های دهه ۵۰ و ۶۰، در نسل دهه ۹۰ هم می توانید ملاحظه کنید!
مدیرانی که تازه از خواب بیدار می شوند
در سوی دیگر، مدیران کسب و کار که آنقدر خود را درگیر دخالت در جزییات سازمان خود کرده اند که تقریباً متوجه هیچ تغییری (جز نرخ دلار و…) در محیط بیرونی و حتی خانواده خود نمی شوند، اکنون انتظار دارند کمافی السابق، با درج یک آگهی در روزنامه محلی، نصب بنر در محل تردد مردم و یا پخش تراکت در منازل! فوج فوج نیروی کار پشت درهای کارخانه صف کشیده و منتظر مصاحبه بمانند.
آگهی استخدام چاپ، تراکت توزیع و بنرهای نصب می شوند، اما خبری از نیروی کار نیست؛ همان چند نفری هم که فرم تکمیل می کنند، یا تخصص و مهارت ندارند یا کف خواسته هایشان از سقف توان سازمان هم بالاتر است.
نخستین واکنش چیست؟
این نسل جدید چقدر متوقع، پررو، بیسواد و بی هنر شده است!
برفرض که بپذیریم نسل جدید تمام این برچسب ها را دارد، شما قرار است چه کنید؟!
چندی قبل که مشاور یک کسب و کار تولیدی بودم، وقتی در مورد تغییر نسل و رویکردها با آقای مدیرعامل صحبت کردم، نیشخندی تحویل داده و فرمودند: “هه، نه بابا، از این خبرا نیست؛ متن آگهی استخدامی که میزنیم مشکل دارد.”
این نخستین واکنش رایج به یک معضل یا مشکل است؛ کتمان.
یکی از دلایل ایجاد بحران، “کتمان” واقعیت است. یعنی گمان می کنیم با کتمان واقعیت، مساله خود به خود محو خواهد شد؛ به همین دلیل، از برنامه ریزی و تلاش برای اقدام در راستای رفع یا کمرنگ نمودن آن، خودداری می کنیم (کبک هنگام ترس، سر خود را زیر برف فرو می کند).
حتی کارگر ساده گیر نمی آید!
ایسنا در مصاحبه با حدود پنجاه مدیرارشد کسب و کارهای ایرانی، می نویسد که کارفرمایان نه تنها برای یافتن نیروی کار متخصص که برای پیدا کردن کارگر ساده کارخانه هم مشکل دارند.
اما چه تغییراتی به غیر از تغییر نسل، رخ داده است؟
۱. افزایش تمایل مردم به کسب درآمد راحت به دلیل ساختار اقتصادی بیمار
زمانیکه در یک اقتصاد بیمار زندگی می کنیم، شاهد کسب درآمدهای عجیب و غریب از راه رانت، زد و بند، دلالی و… هستیم که وقتی با زندگی خود مقایسه می کنیم، دچار سرخوردگی و احساس عقب ماندگی داریم، پس تلاش می کنیم راهی جایگزین یافته تا بتوانیم عقب افتادگی قبلی را نیز جبران کنیم. به عنوان مثال، در بحث بازار بورس، دولت حسن روحانی از همین ضعف اجتماعی و بیماری اقتصادی برای تأمین بخشی از کسری بودجه و کاهش نقدینگی، کمک گرفت.
۲. حقوق و دستمزد ناکافی
جالب است بدانید در حال حاضر، حقوق و دستمزد اعلامی (رسمی)، بین ۳۵ تا ۴۵ درصد از هزینه های زندگی کارگر ایرانی را تأمین می کند؛ برای جبران الباقی، باید چه کرد؟! شغل دوم، سوم و چهارم! با این تفاوت که اکنون، شغل های دوم، سوم و چهارم، درآمدشان از شغل اول بهتر هم می شود. یک نفر که قرار است بعد از کار، در تاکسی اینترنتی کار کند، پس از یکماه حسب و کتاب، متوجه می شود که اگر صبح به جای اینکه آن همه راه تا شهرک صنعتی برود و برگردد، منت این و آن را بکشد برای یکساعت مرخصی، تحقیر شود، توهین بشنود، در زمستان سرما و در تابستان گرما بخورد، در همان تاکسی اینترنتی کار کند، نه تنها مصائب بالا را ندارد که هم برای خودش کار می کند و هم درآمد بیشتری خواهد داشت! اگر کمی همت کرده، ورکشاپی، دوره فنی و حرفه ای یا امثالهم شرکت کند، می تواند حتی برای خود، کسب و کار مستقلی هم راه بیندازد! چه نیازی به آقا بالاسر، مدیر، حقوق عقب افتاده و…؟
۳. ریسک پذیری و شجاعت نسل بعد، غیرت را به جوش می آورد!
کارمند دهه شصت یا پنجاهی با دیدن فرزند خود که توانسته با یک گوشی موبایل، از طریق ترید، فروش، تولید محتوا و… کسب درآمد مستقل داشته باشد، به این فکر فرو می رود که چرا من نتوانم؟ چرا من اینقدر زحمت بکشم برای دستمزدی معادل با همین درآمد؟! پس شروع می کند به تغییر و امروز کافیست سری به اپلیکیشن “باسلام” بزنید تا ببینید چه تعداد فروشنده دهه ۶۰ و ۵۰، آنجا مشغول به فعالیت شده اند.
۴. مهاجرت و افت میانگین ضریب هوشی جامعه
با افزایش نرخ مهاجرت طی سال های اخیر، اتفاق دردناک و خطرناکی که رخ داده است، کاهش میانگین ضریب هوشی جامعه ایرانی است. خوب است بدانید بر اساس آخرین آمار ارائه شده در سایت آی کیو تست، میانگین آی کیو (بهره هوشی) ایرانیها ۸۴ است و بنابر این آمار، مردم ایران از میان ۱۹۹ کشور جایگاه صدو نوزدهم را به خود اختصاص دادهاند. پس کاهش نیروی کار متخصص و کاربلد، آنقدرها هم پدیده عجیب و غریبی نیست.
۵. نظام آموزشی فشل و منسوخ
بحث آموزش و پرورش را که کنار بگذاریم (آنقدر فرسوده، فشل و بی خاصیت است که ارزش صحبت هم ندارد)، به آموزش عالی می رسیم. کمتر کوچه ای در سطح شهر می شناسم که در آن مؤسسه آموزش عالی آزاد، جامع علمی کاربردی، دانشگاه غیرانتفاعی و… وجود نداشته باشد. نظام آموزشی کشور نیز متأثر از نظام فشل اقتصادی، خیلی زود متوجه شد که برای کسب درآمد، باید مدرک بفروشد.
کاهش محسوس سطح کیفی آموزش حتی در مقطع دکتری، گواه این ادعاست. جامعه نیز به دلایل مختلف، عاشق لقب، مدرک و گواهینامه است و حاضر است میلیونی هزینه کند تا بشود آقای مهندس یا خانم دکتر (تشدید پدیده و گرم نگهداشتن بازار). لذا وجود سیل انبوه مدرک به دستان بی تخصص نیز، دور از انتظار نبوده و نیست.
۶. محیط های کسب و کار سنتی و عقب افتاده
طبق هرم مازلو، افراد برای رسیدن به خودشکوفایی (حداکثر بهره وری، خلق ایده، مشارکت، کار گروهی و…)، نیاز به رفع نیازهای اولیه، تأمین نیازهای امنیتی و اطمینان، مورد احترام واقع شدن و پذیرش اجتماعی دارند. دقیقاً نقاط ضعف غالب کسب و کارهای ایرانی. پرسنل یک شرکت تولیدی در مشهد، اعتراض داشتند که برای خرید “شیلنگ آفتابه” به انبار درخواست داده ایم، “مدیرعامل” آن درخواست را رد کرده و گفته همان قبلی را تعمیر کنید.
رویکرد جریمه و توهین محور، بی اعتمادی در محیط کار نسبت به پرسنل، تحت فشار قراردادن همکاران، وعده های توخالی برای رسیدن به اهداف کوتاه مدت، کوتوله پروری و…، بخشی از اقداماتی است که به مرور زمان، باعث سمّی شدن فضای کسب و کار و از دست دادن جذابیت برای نیروی کار متخصص یا حتی ساده شده است.
بدون دیدگاه