غلبه بر مقاومت در برابر تغییر: راهنمای عملی برای مدیران و کارکنان
نکات کلیدی مقاله
- چرا افراد در برابر تغییر مقاومت میکنند؟ (ترس از ناشناختهها، از دست دادن کنترل)
- انواع مقاومت (آشکار، پنهان، سازمانی، فردی)
- استراتژیهای کاهش مقاومت (آموزش، مشارکت، ارتباطات مؤثر)
- تکنیکهای مدیریت تغییر (مدل کاتل، مدل کرت لوین)
- تجربیات موفق سازمانهای ایرانی در اجرای تغییرات
داستان را از اینجا آغاز میکنم که در دوره ی کارمندی (آن زمان که به عنوان مدیرکارخانه، در یک شرکت تولیدی مشغول به کار بودم)، به برخی دلایل که ارتباطی با موضوع این مقاله ندارد، تحت فشار و فرسودگی ناشی از کار قرار گرفته بودم. یک انرژی درونی نهفته را احساس میکردم اما لمس شدنی نبود؛ شبیه جوجهای که در پوسته ی تخم مرغ گرفتار شده است. مدت زیادی با خود فکر میکردم؛ درگیر این موضوع بودم و کنترل زندگی، تا حد زیادی از دستم خارج شده بود.
نکته جالب این است که حتی فکر استعفا، چهار ستون بدنم را میلرزاند به همین علت، تلاش میکردم در همین منطقهی امن، بجنگم و تغییر ایجاد کنم. خب نتیجهی این جنگ از قبل مشخص بود؛ هرگز یک عنصر کوچک سیستم، نخواهد توانست در برابر ابرسیستم قد علم کرده و شنل قهرمانی برتن نماید. این داستانها مختص هالیوود و بالیوود است؛ البته چند سالی در سینمای دفاع مقدس خودمان هم دیده میشد که جمشید هاشم پور به همراه یک تیم پنج نفره، تنها با دو خشاب فشنگ و یک اسلحه، عراق، کویت، فلسطین، ترکیه، عربستان و… را بدون کوچکترین جراحتی فتح و به وطن باز میگشتند! در دنیای واقعی، از این خبرها نیست؛ هنوز اسلحهی خود را آماده نکردهاید، تک تیرانداز شما را نفله میکند.
خلاصه یک تصمیم سخت گرفتم! خروج از منطقهی امن. یکی از تصمیمات و تغییرات بزرگ زندگی من بود که عواقب زیادی داشت. اما موضوع در اینجا، مواجه شدن با غول بی شاخ و دمی به نام تغییر است. این الگوی استفاده شده ی شخصی برای خودم را تقریباً کنار گذاشته بودم تا اینکه با تحقیقات جیمز کلیر در سال ۲۰۱۸ آشنا شدم و بصورت همزمان، در حوزهی روانشناسی فروید و یونگ نیز در حال مطالعه هستم که همزمانی این دو پدیده برایم جالب بود.
جیمز کلیر بر خلاف سایر پژوهش ها و کتابهایی که در این حوزه (توسعه فردی) منتشر میشود، بنیادی، ریشهای و سیستمی موضوع را دنبال کرده و شاید دلیل اینکه مخاطب زیادی جذب نمیکند، همین باشد.
طی پنج سال گذشته، کتابهای زرد و بیمحتوای زیادی در بازار ایران رواج یافت؛ بسیاری از این کتابها مانند راز، بنویس تا اتفاق بیفتد، بیندیش و ثروتمند باش، فرد را دعوت میکنند به مفت خوری، تنبلی و بی تحرکی از یکسو و از طرف دیگر، اتفاق وحشتناک دیگری که رخ میدهد، این توهم را در مخاطب شکل میدهند که یک نیروی نامرئی وجود دارد که ویژهی افراد تنبل و بیخاصیتی است که اهداف خود را “فقط” مینویسند!
این نیروی خارق العاده، به این صورت عمل میکند که به محض نوشتن اهداف توسط جنابعالی، خود را موظف میداند به جای شما، مسئولیت امور را به دست گرفته و این بار را بر دوش حمل کند تا شما بتوانید در ساحل امن تنبلی و رفاه، استراحت کنید و آب از آب تکان نخورد.
نویسنده ی این لاطائلات، بازار هدف جذاب و پر شماری را انتخاب کرده است؛ اکثریت افراد جامعه به دنبال یافتن راهی هستند که در یک شب، از پله ی اول نردبان، پا به پلهی آخر گذاشته و همه چیز را فتح کنند، غافل از اینکه این حرکت (مستقیم از پلهی اول به آخر رفتن)، چیزی جز جراحت در پی نخواهد داشت.
من هنوز هم به مخاطبین خود، پیشنهاد میدهم کتاب “بنویس تا اتفاق بیفتد” را مطالعه کنند، چرا که رسیدن به آگاهی و توسعهی فردی، گام به گام و مرحله به مرحله رخ میدهد و در این مسیر، باید ده کتاب بد بخوانید که بتوانید کتاب خوب را تشخیص دهید وگرنه در دام “توهم دانایی” گرفتار خواهید شد.
ماجرا این است که نویسندههای این کتب زرد، شما را دعوت میکنند از آخر به اول برسید و همین است که موفقیتی حاصل نمیشود یا اگر هم بشود، در برابر هزینه و زمانی که صرف آن شده، ضرر است تا منفعت.
داستان تغییر از “ماهیت” و “من درون” آغاز میشود. اینجا نقطه ی اتصال بحث به حوزه ی روانشناسی است که به هیچ عنوان قصد ورود به آن را ندارم اما تلنگری لازم دانستم تا مخاطب، راه را گم نکند و بعداً، در گوشه ی ذهن خود، این موضوع را به یادگار مرور نماید که اگر تسلط در این بخش حاصل گردد، زندگی متحول خواهد شد.
ماهیت تغییر را به شکل یک پیاز با سه لایه تجسم بفرمایید:
لایهی اول، هویت نام دارد، لایهی دوم فرآیند و بالاخره لایهی سوم، نتایج. مختصر و مفید بخواهم عرض کنم، برای رسیدن به نتایج دلخواه (اهداف)، باید از دو پلهی قبلی عبور کرد، چیزی که در کتابهای مذکور، به آن هیچ اشارهای که نشده بماند، شما را دعوت میکنند روی پلهی آخر جهیده و عبور از پلههای قبلی را به کائنات بسپارید! برای درک بهتر، تصور بفرمایید یک مؤسسه آموزشی، در تبلیغات خود بگوید شما رشته و دانشگاه خود را انتخاب و شروع به تحصیل کنید، تا وقتی شما به پایان نامه برسید و دفاع کنید، ما به جای شما کنکور داده و قبول میشویم!
علت شکست اکثر پروژه های تغییر چه در حوزه ی فردی و چه در حوزه ی کسب و کار را می توان در همین پیاز جستجو نمود. فرد تصمیم میگیرد از شنبه، ده کیلو وزن کم کند در حالیکه تنبلی و رفاه طلبی در هویت شخصی او (من درون)، تسلط دارد. یکی دو روزی ورزش می کند، رژیم می گیرد، تلاش می کند اما چون هدف با خواسته ی درونی (هویت) در تضاد است، طبیعی است که در پایان هفته یا ماه اول، روبروی آینه ایستاده، شکم و پهلوی خود را نگاهی انداخته می گوید:
“اگر قرار بود آب شود، تا حالا شده بود! همه اش الکی است…”
و همان شب یک پیتزای بزرگ و یک شیشه نوشیدنی گازدار سفارش داده و با مقدار زیادی سُس میل می کند و اتفاقاً چقدر احساس خوبی هم دارد از اینکه پیتزا خورده، شب تا دیر وقت می تواند بیدار بماند و از فردا لازم نیست این همه راه برود برای پیاده روی یا ورزش!

پس برای شروع یک پروژه ی تغییر، لازم است گام های زیر طی شوند:
اول: تغییر در هویت درونی؛
دوم: اصلاح فرآیندها (نحوهی انجام دادن کارها)؛
سوم: کسب نتایج مثبت کوچک (عادت سازها).
قانون مزرعه برای مسیر توسعه
در میان این گامها، بهنظر میرسد سختترین گام همان گام نخستین است که قرار است در هویت درونی، تغییر ایجاد کنیم. پیشنهاد عملی و منطبق با پژوهشهای جیمز کلیر این است که برای عبور سلامت از این گام، باید اهداف خود را به بخشهای کوچک شکسته و سعی کنیم در هر قسمت کوچک، یک موفقیت حداقلی کسب کنیم.
به عنوان مثال، اگر هدف شما لاغر شدن است، به جای اینکه تصمیم بگیرید از فردا ده کیلومتر بدوید، تصمیم بگیرید روزانه یک لیوان کمتر نوشیدنی گازدار بنوشید، بجای سفارش فست فود در آخر هفته، هر دو هفته یکبار سفارش دهید و این روند را طی کنید تا ابتدا ریشه و بنیاد اصلاح شود.
در مثالی دیگر، اگر قرار است نویسنده شوید، همان اول شور حسینی نگیرد و گمان کنید رمانی به بلندا و کیفیت جنایت و مکافات داستایوفسکی باید بنویسید؛ بلکه متعهد شوید هر شب، یک صفحه خاطرات روزانه، یک پاراگراف داستان کوتاه و حتی یک خط تمرینی بنویسید تا به مرور، هویت نویسندگی در شما شکل بگیرد.
یادتان باشد در این مسیر، قطعاً با درهی ناامیدی مواجه خواهید شد که لازم است قانون مزرعه را با خود مرور کنید:
- هیچ بذری بلافاصله تبدیل به درخت و میوه نمی شود؛
- هیچ بذری در زمین و شرایط نامناسب، محصول دلخواه را نخواهد داد!
طبق قانون مزرعه، شما اول باید صبور باشید و دوم اینکه دائم در حال بهبود شرایط و مساعد نمودن آن برای رشد بذر کاشته شده باشید.
اغلب افراد انتظار دارند به محض شروع به تغییر، معجزات عجیب و غریبی رخ داده، دنیا دگرگون شود، همه چیز تغییر کند و هر روز با یک اتفاق خوب و مثبت، آغاز گردد! خیر، این خبرهایی که در کتاب های زرد و مستندهای آب دوغ خیاری نشان می دهند در واقعیت جایگاهی ندارد.
واقعیت این است که شما برای رسیدن به اهداف، باید صبور، جسور، پیگیر باشید و دائم شرایط و مسیر را بهبود دهید. برای لم دادن در وان آب گرم پنت هاوس یک برج زیبا، باید صبور باشید که فندانسیون شکل بگیرد، طبقات اولیه ساخته شود تا برج کم به کم به پنت هاوس برسد و در آخر، گروهی بیایند و وان را برای شما نصب کنند؛ تا آن موقع، لطفاً در همان حمام معمولی منزل دوش بگیرید و از آب گرم و بخار آن لذت ببرید اما فراموش نکنید که مصالح را پایِ کار برج بریزید.
اکنون که هویت تغییر شکل گرفت، باید این سؤال را از خود بپرسید که آیا این مسیری که می روم، من را به شخصی که می خواهم تبدیل شوم میرساند یا خیر؟!
آیا میتوان روزانه ۱۰ ساعت خوابید و انتظار رونق کسب و کار را داشت؟ آیا می توان همواره نوشابه و فست فود مصرف کرد و انتظار تناسب اندام داشت؟
این نکته را به خاطر بسپارید:
“شما به اندازه ی اهدافتان رشد نمی کنید بلکه به اندازه ی سیستم، نزول خواهید کرد!”
یعنی شما هرچقدر هم روی تابلو، داخل دفترچه و… بنویسید من آدم پولداری خواهم شد درحالیکه حوصله و هنر فروختن یک جفت جوراب هم ندارید، از لایه دوم عبور نخواهید کرد.
پس فرآیند صحیح رسیدن به تغییر، از اصلاح درون آغاز میشود، با اصلاح و بهبود مسیر ادامه یافته و در نهایت، به نتایج ختم میشود؛ این مسیر را برعکس، نمیتوان طی نمود چرا که قدرتِ “منِ درون” یا “ID”، بسیار قویتر از تصمیم شما برای تغییری است که در تضاد با آن است.
اگر این مسیر به درستی طی شود، یعنی ابتدا با اقدامات کوچک و مستمر، هویت درونی را تغییر دهیم، سپس مسیر را اصلاح نماییم، بدون نیاز به نوشتن اهداف و تمرکز روی آن ها، چون تمام تمرکز خود را معطوف به سیستم نمودهایم، نتایج مثبت یکی پس از دیگری، بروز مینمایند!
حرکت از لایه اول به لایه سوم، صبوری می خواهد و استمرار!
نظر شما چیست؟!
درود و وقت بخیر
عالی بود . چون در کاری که هستم بوضوح میبینم که فقط به خواستن ها توجه شود و در انجام دادن ها راه و رسمی در کار نیست .امیدوارم جامعه ای که به مفت خوری عادت کرده دچار تغییر و انجام دادن قرار بگیرد تا منتظر کسی نباشد تا بیاید و همه چیز را تغییر دهد.
باز هم تشکر بابت مطلب خوب و اثر بخشتان
سپاس از توجه و اشتراک نظر ارزشمند