فاجعهای بهنام “مدیریت” در ایران!
ساعت حوالی ۲۰:۰۰ روز چهارشنبه است که خروجی آماری این کار پژوهشی به دستم میرسد. پس از حدود دوازده سال سابقه فعالیت و تحصیل در حوزه مدیریت، میدانستم وضعیت خوبی در بخش خصوصی حاکم نیست اما نمیدانستم اوضاع فاجعه است!
مدتی قبل تصمیم گرفتیم به کمک یک تیم از مشاوران کسب و کار، دانشجویان رشته مدیریت در مقطع کارشناسی و تعدادی از مدیران میانی کسب و کارهای کوچک و متوسط بخش خصوصی، اقدامی پژوهشی را طرحریزی کنیم. این کار پژوهشی، چندان پیچیدگی خاصی نداشت! به کمک دو پرسشنامه معتبر که روایی و پایایی آن اثبات شده است، سه مهارت مالکان کسب و کار که خودشان نقش مدیریت را در سازمان ایفا میکنند، ارزیابی کردیم؛ جامعه هدف، شامل ۱۰۲۴ نفر مالک کسب و کارهای کوچک و متوسط در سه استان تهران، خراسان رضوی و خراسان جنوبی است که شخصاً مدیریت سازمان خود را بر عهده دارند.
اطلاعات پایه
همانطور که در تصاویر ملاحظه خواهید نمود، ۶۱/۵۴ (شصت و یک ممیز پنجاه و چهار) درصد جامعه آماری را آقایان و ۳۸/۴۶ (سی و هشت ممیز چهل و شش) درصد آن را، خانمها تشکیل دادهاند. میانگین سنی آقایان معادل ۴۲/۵ (چهل و دو نیم) سال و میانگین سنی خانمها معادل ۳۹/۱۱ (سی و نُه ممیز یازده) سال است.
مدرک تحصیلی کارشناسی در میان آقایان و خانمها، بالاترین تعداد را با عدد ۴۶/۴۳ (چهل و شش ممیز چهل و سه) درصد برای آقایان و ۴۲/۸۶ (چهل و دو ممیز هشتاد و شش) درصد برای خانمها، به خود اختصاص داده است. ۷/۱۴ (هفت ممیز چهارده) درصد آقایان و ۲/۸۶ (دو ممیز هشتاد و شش) درصد خانمها، مدرک تحصیلی دکتری تخصصی داشتند.
مهارتهای سنجش شده
مهارت ادراکی
یعنی توانایی درک پیچیدگیهای کل سازمان و تصور همه عناصر و اجزای تشکیلدهنده کار و فعالیت سازمانی به صورت یک کُل واحد (سیستم)؛ بهعبارت دیگر، توانایی درک و تشخیص اینکه کارکردهای گوناگون سازمان به یکدیگر وابسته بوده تغییر در هر یک از بخشها، الزاماً بخشهای دیگر را تحت تأثیر قرار میدهد. در ادبیات مدیریتی به قدرت درک پیچیدگیهای سازمان و جایگاه عملیات فرد در سازمان، مهارت ادراکی یا مفهومی گفته میشود. این درک نظری به شناخت فرد از مجموعه خویش بهعنوان یک واحد منجر میگردد. در این مهارت، هر تغییری در سیستم (سازمان) قسمتهای دیگر را تحت تأثیر قرار میدهد.
مهارت انسانی
یعنی داشتن توانایی و قدرت تشخیص در زمینه ایجاد محیط تفاهم و همکاری و انجام دادن کار به وسیله دیگران، فعالیت مؤثر به عنوان عضو گروه، درک انگیزههای افراد و تأثیرگذاری بر رفتار آنان. مهارت انسانی در نقطه مقابل مهارت فنی است. یعنی کار کردن با مردم در مقابل کار کردن با اشیا و چیزها؛ داشتن مهارتهای انسانی مستلزم آن است که شخص بیش از هر چیز خود را بشناسد، به نقاط ضعف و قوت خود آگاه باشد، عقاید و افکارش برخوردار و روشن باشند، عزت نفس داشته باشد، به دیگران اعتماد کند، به عقاید، ارزشها و احساسات آنان احترام بگذارد، آنان را درک کند، از تأثیر گفتار و کردار خویش بر دیگران آگاه باشد و بتواند محیط امن و قابل قبولی برای جلب همکاری دیگران فراهم سازد. مهارتهای انسانی به آسانی قابل حصول نیستند و فنون و روشهای مشخصی ندارند. امروز دانش علمی در قلمرو روانشناسی، روانشناسی اجتماعی و مردمشناسی و تجربه و کارورزی در شرایط گروهی و اجتماعی، به طور غیرمستقیم زمینه دستیابی به مهارتهای انسانی را فراهم میسازند. کنش و واکنش متقابل با مردم و حساسیت نسبت به انگیزهها، انتظارات و رفتارهای آنان کمک میکنند تا شخص به مرور بتوانند علل و عوامل شکلدهنده رفتار افراد انسان را درک کرده راه و رسم کار کردن با مردم و اثرگذاری بر رفتار آنان را بیاموزد. مدیر برای اینکه بتواند در شمار یکی از اعضای مؤثر محیط سازمان درآمده بین اعضای تحت رهبری خود همکاری و تفاهم به وجود آورد، باید به حد کافی از مهارتهای انسانی بهرهمند باشد.
تفکر سیستمی
از آنجا که رفتار ما ریشه در نظام فکری ما دارد، کسی که دارای تفکر سیستمی است، با موضوعات نیز برخورد سیستمی میکند و در رفتارهای خود به دنبال تشخیص عناصر تشکیل دهنده موضوع و پیوندهای موجود میان این عناصر میگردد. به این ترتیب فردی که سیستمی فکر میکند تنها در جستجوی مجموعهای از ویژگیهای موضوع نمیگردد، بلکه تفکر سیستمی به او کمک می کند به مسائل به صورت جامع و نظاممند نگاه کند. تفکر سیستمی، فرآیند شناخت مبتنی بر تحلیل (تجزیه و ترکیب) در جهت دستیابی به درک کامل و جامع یک موضوع در محیط پیرامون خویش است. این نوع تفکر درصدد فهم کُل (سیستم) و اجزای آن، روابط بین اجزاء و کل و روابط بین کل با محیط آن (فراسیستم) است.
ابزار سنجش
برای سنجش مهارمهای ادراکی و انسانی در جامعه هدف، از پرسشنامه کافمن ۱۹۹۹ و برای سنجش مهارت تفکر سیستمی، از پرسشنامه دولانسکی ۲۰۲۰ استفاده شده است.
نتایج هولناک
در حالیکه جامعه فعالیت کار در ایران، به دست نسل زد افتاده و تا پنج سال دیگر، نسل آلفا نیز وارد میشود، بخش اعظم مدیریت کسب و کارهای کوچک همچنان در دست نسل Y میباشد. شکاف نسلها، عدم درک متقابل، توهم انقراض نسل Z، ناآگاهی به پدیده دختران حلزونی، میل به کنترلگری، میل به قدرتنمایی، میل به بودن در مرکز توجه و…، در کنار مهارتهای پایین مدیران نسل Y، یک فاجعه مدیریتی در ایران تشکیل خواهد داد.
میانگین مهارت ادراکی در میان مالکان کسب و کارهای کوچک و متوسط که خود مدیریت سازمان را برعهده دارند، عدد ۳۶/۷۲ (سی و شش ممیز هفتاد و دو) از ۱۰۰، میانگین مهارت انسانی این مدیران، ۴۱/۳۹ (چهل و یک ممیز سی و نُه) و بالاخره، میانگین مهارت تفکر سیستمی این مدیران، عدد فاجعهبار ۱۸/۵۳ (هجده ممیز پنجاه و سه) است.
جالب است بدانید، ۳۵/۱۶ (سی و پنج ممیز شانزده) درصد مدیران (مالکان کسب و کارهای کوچک و متوسط)، نمره کمتر از ۱۰ (از ۱۰۰) در مهارت تفکر سیستمی و فقط ۴/۴ درصد نمره بالاتر از ۵۰ کسب کردهاند.
چه چیزی در انتظار است؟
با توجه به میانگین سنی مالکان کسب و کار، بهنظر میرسد این عزیزان، به این زودیها قصد کنار رفتن نداشته باشند! از سوی دیگر، همچنان که مدیران نسل Y در مسند قدرت نشسته و تغییر را احساس نمیکنند، نسل آلفا به نسل زد افزوده شده و شرایط برای برچیده شدن بساط این مدیران، بهخوبی فراهم است! مدیرانی که امروز برای همه راهحل دارند، نصیحت میکنند، در همه چیز دخالت داشته و عقیده دارند هیچکس مثل آنها خوب و همه چیز دان نیست، در کمتر از پنج سال آینده بخش عمده سرمایه خود را از دست خواهند داد، چرا؟
الف. تفکر سیستمی ندارند: درکی از تغییرات محیط و تأثیرات بلند مدت آن ندارند پس پیشگیری نمیکنند و تغییر یا بهینه شدن را الزامی نمیبینند.
ب. مهارت ادراکی پایین دارند: شرایط نسل زد و آلفا را نمیفهمند (فراتر از عدم درک)؛ در ایجاد تعامل با این نسل به شدت مشکل داشته و علاقه دارند این نسل، منقرض شود اما حقیقت این است که خود در حال انقراض هستند.
ج. مهارت انسانی فاجعهبار است: این مدیران، حتی در برخورد و تعامل با نسل Y هم مشکل دارند! توهم دانایی، غرور کارفرمایی، تشویقهای جامعه و…، سبب شده، خود را بینیاز از آموزش و تغییر بدانند.
در این شرایط، در کمتر از پنج سال آینده، بسیاری از کسب و کارهای کوچک و متوسطی که امروز حتی با قدرت در بازار مشغول به فعالیت هستند، محو خواهند شد مگر اینکه به خود آمده و تغییرات را بپذیرند.
اگر درکی از سیستم ندارید، همین اندازه بدانید که محیط سازمان شما به شدت پیچیده است و روز به روز به شدت پیچیدگی آن افزوده میشود. در شرایطی که مهارت تفکر سیستمی ندارید یا آنقدر پایین است که با نداشتن تفاوتی ندارد، بهترین کار این است که به سراغ تیمسازی بروید ولی خواهش میکنم “درک کنید” که این کار، توسط شما انجام نخواهد شد (افراد شما را قبول دارند که در تیم شما باشند؟!)!
لطفاً درک کنید که بزرگترین مانع در جهت پیشرفت و نجات کسب و کارتان، شخص خودتان هستید! مادامیکه پشت میز مدیریت نشسته و سهامداری (مالکیت) را با مدیریت درآمیختهاید، کمتر انسان توانمند و متخصصی، تمایل به همکاری با شما دارد چرا که آمار میگوید، در مهارتهای سهگانه کلیدی، ضعف وحشتناک دارید (گمان نکنید شما تفاوت چشمگیری با این ۱۰۲۴ مدیر دارید!).
اگر یک کتاب مدیریت خواندهاید، دوره MBA یا DBA شرکت کردهاید، چند صفحه اینستاگرامی از مشاوران زرد را دنبال میکنید و یکی دو دوره فروش و… گذراندهاید، خواهش میکنم مراقب باشید دچار توهم دانایی نشوید! هیچ آدمی با خواندن چند کتاب و گذراندن چند دوره، متخصص و کاربلد نمیشود.
اگر به نسل جدید، تیمسازی، سیستم و اصلاح فرهنگ سازمان اعتقاد ندارید، سرمایه خود را برداشته و نجاتش دهید.
سلام وقتتون به خیر با تجربه و تخصص خوبتون مقاله قابل تامل و نوآورانه ایی بود ، امیدوارم سناریوهای درستی برای عبور از این بحران اجرایی باشه، موفق باشید و ممنون
درود و سپاس خانم دکتر